گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

گل رخ

رب

به نام خدا  تابستان امسال هم به روال چند سال گذشته تونستیم رب گوجه فرنگی مورد نیاز سالیانه رو خودمون درست کنیم . هم سالم تر هم خوشمزه تر و هم ارزون تر ! چند سالی هست که کارخانه هایی در مشهد رب چینی رو فقط بسته بندی می کنن و با تبلیغات و هیاهوی زیاد میفروشن ! و هر بچه ای هم توی ایران وقتی اسم " چین " رو میشنوه یاد " بی کیفیت " " آشغال " یا "مضر " میوفته ! البته میگن چینی ها اجناس " با کیفیت !!!!" هم دارند که نصیب ما نمیشه ! . اسباب بازی ، وسایل آشپز خانه یا ماشین " بی کیفیت " رو میشه تحمل کرد اما... خوراکی های بی کیفیت خارجی خطراتی داره که ممکنه چندین سال بعد گریبان گیر بشه . جالبه این رب های چینی آنچنان رنگ قرمزی داره که به قول ...
6 آذر 1392

باباجان

به نام خدا  این آقا اسمش " سید محمد " است . نوه ها ایشون رو " باباجان " صدا می زنند . البته به خاطر " سید " بودن می شد  " باباآقا " هم خطاب بشن اما دخترها فکر می کنند باباآقا اصطلاحی قدیمی است و باید به روز تر باشیم ! . در هر صورت کار بچه های ما راحت تر شده چون نیازی نیست  هر دو پدربزرگ رو با یک اسم صدا بزنن ! .   " باباجان "  متولد 1323 و بازنشسته " آب و فاضلاب" است .البته الان به پسته کاری اشتغال دارند .  این هم باغ پسته  " باباجان " ؛ البته در شهریور و قبل از برداشت پسته ...       &nb...
28 آبان 1392

بابا آقا

به نام خدا  این آقا اسمش " سید علی رضا " است . ما و نوه ها " بابا آقا " صداش می کنیم . چون از قدیم توی شهر ما رسم بوده بابا بزرگ های سید رو  " بابا آقا " صدا کنن . باباآقا متولد 1326 و بازنشسته آموزش و پرورش است . البته الان به باغداری و زعفران کاری مشغول هستند . توی باغشون پسته ، انار و مقدار کمی زردآلو و به و انگور دارند .  اینم عکس باغ باباآقا ؛ البته در پاییز و بعد از برداشت انار ...       این جا هم مزرعه زعفران و مراحل بعدی ....         گلی ما باباآقا رو " بااگا " صدا میزنه ! ...
28 آبان 1392

ظهر عاشورا

به نام خدا  امسال هم برای عزاداری رفته بودیم فردوس . برای اهالی شهر ما هیچ جایی در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی حس و حال " شهر " را ندارد . روز تاسوعا تمام هیات مذهبی برای عزاداری راهی گلزار شهدا می شوند . این هم عکس گلی - همراه ننه جون - عصر تاسوعا در بهشت اکبر : شب عاشورا همراه با عزاداری و روضه خوانی ، نخل ها را هم برای روز عاشورا آماده می کنند . نخل نمادی از تشییع پیکر شهدا است که در اکثر مناطق مرکزی ایران به شکل های مختلف رواج دارد . شب عاشورا مردم کنار نخل ها شمع روشن می کنند .  ظهر عاشورا هر کدام از شش هیئت اصلی نخل خود را تا چهار راه مرکزی شهر حمل کرده و همه نماز جماعت برگزار می کنند . این هم نخل هیئت ما ؛ هیئت...
26 آبان 1392

نهار امروز ما ...

به نام خدا  امروز برای خرید ماهی رفته بودم " استقلال " ؛ قزل آلای تازه پیدا نکردم ، عوضش ماهی تن خریدم . البته بهتره بگم " بچه تن " ! اینم عکسهای آماده سازی این ماهی زیبا برای نهار :  چون چاق بود با شهاب تصمیم گرفتیم فیله این ماهی رو جدا کنیم ... اگه قصد فیله کردن یک ماهی رو داشتین حتما باید از تیزی فوق العاده چاقوی آشپزخانه مطمئن شوید ، در غیر این صورت نتیجه کار جالب نمیشه و شاید مجبور به دورریختن ماهی هم بشوید ... بعد از فیله کردن ماهی با شهاب نشستیم و با حوصله زیاد تمام تیغ ها و استخوان های باقی مونده رو یکی یکی با موچین ( تمیز ! ) جدا کردیم ( عکس بالا ) . ماهی تن از ماهی های اقیانوسیه و به همین علت رنگ گوش...
17 آبان 1392

غذای باب اسفنجی !

سه شنبه شب من و داداش هوس کردیم که غذای مورد علاقه باب اسفنجی شلوار مکعبی یعنی " همبرگر مخصوص رستوران آقای خرچنگ بد اخلاق " رو درست کنیم . علتش هم دیدن یه قسمت از کارتون باب اسفنجی بود که " بابی " با " شاه نپتون " بر سر پختن خوشمزه ترین همبرگر اقیانوس مسابقه گذاشته بود . برگر ها رو با گوشت چرخ کرده ، پیاز ، سیب زمینی ، سیر ، پودر نان ، تخم مرغ و ادویه ( نمک ، فلفل سیاه ، پودر سیر ، پاپریکا و پودر لیمو عمانی ) درست کردیم و از نان همبرگری کوچیک استفاده کردیم . نتیجه کار عالی شد و بچه ها با علاقه خوردند . به قول باب اسفنجی " بهترین همبرگر ، با عشق پخته میشه ! " یا یه همچین چیزی ! . ...
17 آبان 1392

عید غدیر

به نام خدا  بعد از تاخیر زیاد که به خاطر یک سری مشغله های ذهنی و جسمی بوجود آمد ... داداش طبق معمول هر سال مشغول درست کردن عیدی برای همکلاسی هاش :  داخل هر بسته عیدی چند تا شکلات ، چند تا شکلات سنگی ! ( اسم حرفه ای این محصول رو بلد نیستم ) ، یک لواشک پذیرایی ، اسمارتیز به مقدار کافی و یک سکه 100 تومانی قرار داد و ازم خواست عکسش رو توی وبلاگ گلی بذارم . به تعداد بچه های کلاس ، دوست های سرویس مدرسه ، راننده سرویس ، معلم و مدیر و معاون ها درست کرده بود . ظهر که برگشت تعریف میکرد که خودش هم توی سرویس هم کلاس و هم دفتر از عیدی ها خورده ! و با مدیر و معاون ها دست داده و روبوسی هم کرده . البته خود مدرسه هم مراسمی برای عید غدیر ب...
17 آبان 1392

مو !

به نام خدا  در فامیل ما گوگل ( gogol ) موهایی با فر خاص خودش رو داره . به نظرم یه ژن قدیمی بعد چند صد سال مخفی بودن خودش رو در موهای گلی نشون داده ؛ چون در کل فامیل پدری و مادری منحصر به فرده ؛کسی از این موها نداره و به خاطر نمیاره که از رفتگان هم کسی داشته ! موهای گلی تا وقتی کوتاه بود نیازی به مرتب کردن نداشت و راحت بودیم ؛ مثل این دوتا عکس که مرداد پارسال گرفته شده : گلی در بغل خاله نرگس ... و  گلی در بغل بابا آقا ؛ بابای بابا ؛(خراسانی ها گاهی پدربزرگ های سید را "بابا آقا " خطاب می کنند . ) اما بعد از مدتی که موها بلند تر شدن مشکل شروع شد . چون موها لابلای هم گره می خوردند و نمیشد با شانه کردن هم موها رو مرت...
4 آبان 1392

مشق شب جذاب

به نام خدا  شهاب در این 3 سالی که مدرسه میره - الان سال چهارمه - هیچ وقت به تنهایی و داوطلبانه برای نوشتن مشق شب پیشقدم نشده بود . همیشه خدا باید با تشویق ( از نوع شکمی ) ، تهدید ( از نوع شکمی ، یعنی تحریم خوراکی های مورد علاقه ! ) یا نهایتا تنبیه ( تحریم پلی استیشن ، پرژن تون ، کامپیوتر و  ... ) مجبور به نوشتن مشق شب می شد . حالا فکر می کنید مشقش چقدر بود ؛ دو خط یا نهایتا دو خط و نیم ! . ما بچه بودیم میرفتیم دبستان ، مشق شبمون حداقل دو تا درس بود . چه درس هایی ! تموم نمیشد هر چقدر می نوشتی ! بیخود نیست بچه های قدیم هنوز متن درس فارسی های دبستان یادشونه ، بسکه مشقش رو نوشتن ! . خود من از کلاس اول تا پنجم فقط برای مشق شب تنبیه ...
25 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد