پلنگ
به نام خدا
اوایل تابستان 91 ، وقتی با شهاب رفته بودم کلاس های تابستانی آموزش و حفظ قرآن ، خانمی که از بچه ها ثبت نام می کرد با دیدن صورت زخمی شهاب با تعجب پرسید : این بچه چرا اینقدر صورتش زخمی و خون آلود است ؟!!!
گفتم : راستش رو بخواهید ، یک پلنگ در خانه نگهداری می کنیم و این زخم های صورت هم اثر ناخن های همان پلنگ است ! . وقتی با تعجب زیاد آن خانم مواجه شدم ، توضیح دادم که دختری یک ساله داریم که علاقه ی زیادی به ناخن کشیدن روی صورت برادرش دارد ! .
هر چقدر ناخن های گل رخ رو از ته کوتاه می کردیم ، باز هم زبانه ای ناخنی پیدا می کرد که خطی روی صورت شهاب بکشد ؛ نگران باقیماندن زخم ها بودیم و کارمان شده بود نصیحت کردن شهاب برای درگیر نشدن با گل رخ و روش دور ماندن از پنجه های یک پلنگ ! ...
بعد از مدتی گل رخ این عادت خطرناک رو کنار گذاشت و به خط کشیدن روی دیوارها روی آورد ! ؛ کافی بود که خودکار یا مدادی را پیدا کند و کل دیوارها را در لحظه ای غفلت ما ، خطی ممتد بکشد ! ؛ امروز با دیدن عکس های سال 91 یاد ناخن کشیدن های گل رخ افتادم .