گل رخگل رخ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

گل رخ

طعم اردیبهشت

1394/2/29 10:19
نویسنده : بابای گل رخ
3,175 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

دلمه غذای مخصوص اردیبهشت است . برگ های تاغ * ، بزرگ و نازک و آبدار اند ؛ شاخه های ترخون خوش طعم و شکننده اند ؛ هوای اردیبهشت هم عجیب اشتها آور است ! . 

دلمه غذایی پرزحمت ، پرمزه و نوستالژیک است ؛ بچه که بودیم ، در اوایل اردیبهشت ، باباآقا بوته های تاغ باغش را " بو تاغ " می کرد ؛ بوتاغ کردن اشاره به هرس بوته های انگور و چیدن شاخ و برگ های اضافی و بدون میوه ی درخت است ؛ من هیچ وقت نفهمیدم که باباآقا چگونه بوتاغ می کند و چرا گاهی شاخه ای بزرگ را می شکند و شاخه ای نحیف را می گذارد ؛ یک هنر خاص باغبانی است ؛ این که چگونه هرس کنیم تا در تابستان انگور بیشتری داشته باشیم و درخت هم برای سال آینده رشد بیشتری بکند . 

بوتاغ که تمام می شد ، خرمنی از شاخه های نورسته ی تاغ می ماند که باباآقا عقب موتورش می بست و به شهر می آورد . مادرم برگ های بزرگ و نازک انگور را از شاخه های جدا می کرد و ما هم سرشاخه های ترد و ترش و آبدار را می جویدیم . گاهی خاله بتول به کمک مادرم می آمد و برای خودش هم برگ جدا می کرد اما دلمه های خاله طعم دلمه های مادرم را نداشت چون ترخون کم داشتند ! . آن سال ها در شهر کوچک ما ، باغ باباآقا از معدود جاهایی بود که ترخون داشت و این سبزی خوش طعم در بساط هیچ سبزی فروشی نبود ... .

در تمام سال های تحصیل در مدارس فردوس ، معلم هایی داشتم که با شنیدن فامیلم ، می گفتند : پسر آقا سید رضا هستی ؟! و وقتی تایید می کردم لبخندی می زدند و می گفتند که از باغ بابات ریشه ی ترخون آوردیم خانه بکاریم اما نگرفت و خشک شد ! ؛ بعد ها فهمیدم که لبخند شیرین معلم ها نه برای طعم ترخون که به خاطر طعم چای آتشی باباآقا و شوخی های " بزرگسالانه " ای بوده است که همیشه در بساط های باغ ما جریان داشت و خیلی ها را به خاطر دارم !!! .

سالی یک یا دو مرتبه دلمه می خوردیم و همیشه ی خدا هوس این غذا را داشتیم . خاله بتول مقداری برگ تاغ را در فریزر نگه می داشت و چله ی زمستان دلمه می پخت و بشقابی هم برای ما می آورد که سبب ساز دعواهایی خونین بین ما بچه ها بود ! و مزد این زحمت و لطف فوق العاده اش را با ناسزاهایی می گرفت که باباآقا بعد از رفتن خاله و خوابیدن جنجال های ما نثار می کرد !!! . در بین انواع غذاهایی که خودم عهده دار پختنش هستم ، دلمه به نوعی امضای آشپزی من به حساب می آید ؛ غذایی منحصر به فرد و بسیار خانوادگی با پیشینه و تجربه هایی چند ده ساله ! ... .

برای پخت دلمه ، به مواد مختلفی نیاز داریم ؛ برگ انگور نورس و بزرگ ، گوشت چرخکرده ، برنج لاشه ی ایرانی ، لپه ، زرشک ، سبزیجات معطر ( ترخون ، گشنیز ، جعفری ، تره ، مرزه ) و رب انار ؛ مراحل پخت به شرح زیر است :

اول : برنج رو می شوییم ، برای دو ساعت خیس می کنیم ، در قابلمه ی بزرگی می جوشانیم و آبکش می کنیم ؛ لپه ها را ، که از قبل خیس کرده و پخته ایم ، در انتهای پختن برنج اضافه می کنیم .

دوم : برگ های انگور را شسته و مرتب روی هم داخل ظرفی می چینیم و سبد آبکشی را روی ظرف گذاشته و برنج ها را روی برگ ها آبکش می کنیم ؛ حرارت آب جوش باعث نرم شدن و پختن اولیه ی برگ ها شده و پیچیدن دلمه ها را راحت تر می کند ؛ مرتب بودن برگ ها هم کمک می کند که وقت کمتری برای جدا کردن و برداشتن برگ ها صرف کنیم و برگ ها هم آسیب کمتری ببینند .

سوم : در انتخاب حجم سبزی ها دقت می کنیم که مقدار ترخون بیشتر از 3 برابر بقیه ی سبزی ها باشد ؛ سبزی ها را بعد از شستن و آبکشی ، همراه گوشت چرخکرده ، چرخ می کنیم و مخلوط حاصل را در روغن فراوان تفت می دهیم تا سبزی ها کاملا برشته شوند و گوشت هم بپزد ؛ مخلوط گوشت و سبزی را با برنج و لپه مخلوط می کنیم و بسته به ذائقه ، طعم دهنده هایی به مخلوط اضافه می کنیم . کل هنر پختن دلمه در اضافه کردن طعم های بدیع و هماهنگ با بقیه ی مواد نهفته است .

من طعم ترش و شیرین را برای دلمه بیشتر می پسندم ؛ ترشی رو با گوجه سبز رنده شده ، پودر لیمو عمانی و آبلیمو و شیرینی رو با شکر اضافه می کنم ؛ بیشتر اوقات از زرشک فراوان هم استفاده می کنم که هم ترش است ، هم شیرین و هم رنگ دانه ی جالبی به مخلوط دلمه می دهد ( غیر از این یک بار که فکر می کردم زرشک در خانه نداریم ! ) ؛ با اضافه کردن زرشک ، ترکیب رنگ های داخل دلمه کامل می شود ؛ گوجه سبز هماهنگی جالبی با کل مجموعه دارد و ترشی مناسبی به مخلوط دلمه می دهد .

مادرم سرشاخه های نورسته و ترش تاغ را هم اضافه می کند که البته نیازمند دسترسی به یک بوته ی انگور است؛ مادرم تقریبا هر سال بسته ای از برگ های تاغ باغ باباآقا را از فردوس برای ما می فرستد و همیشه سرشاخه های ترش و گوجه سبز هم همراهش هست . دیده ام که بعضی ها برای طعم شیرین دلمه از کشمش پلویی استفاده می کنند اما کشمش در دلمه ، چندان باب طبع من نیست ؛ در کل باید از استعداد درونی کمک بگیریم و طعم های زیادی به مخلوط دلمه اضافه کنیم .

 

چهارم : در مدتی که مشغول طعم دار کردن مخلوط دلمه بودیم ، برگ ها در آب جوش نرم شده و آماده ی پیچیده شدن هستند ؛ قابلمه ی بزرگی را انتخاب کرده تا مساحت دلمه های ته دیگ را بیشتر کرده باشیم و شروع به پیچیدن می کنیم . برگ های انگور به دو دسته ی کلی تقسیم می شوند : انگور های پیش رس و انگور های آخر سالی ؛ فرم برگ های این دو دسته ، تفاوت آشکاری با هم دارند ؛ برگ های پیش رس بزرگ و نازک هستند اما بریدگی های عمیقی دارند و سطح کوچکی برای قرار دادن مخلوط ؛ دلمه ی تهیه شده از این برگ ها از همه طرف منفذ خواهد داشت ...

برگ های انگور های آخر سالی ، کوچک تر و ضخیم تر هستند اما بریدگی ندارند و فضای بیشتری برای دلمه پیچیدن در اختیار می گذارند .

توجه به این نکات ریز و دقت در جزئیات باعث می شود تا طعم و فرم یک غذا برای دو نفر ، تفاوتی از زمین تا آسمان پیدا کند ! ...

برگ را در کف دست قرار می دهیم و با قاشق مقداری از مخلوط دلمه را روی سطح پشتی برگ می ریزیم تا هنگام پیچیدن برگ سطح خارجی و براق برگ به بیرون باشد ؛ بعضی ها موقع پیچیدن برگ ابتکار زیادی به خرج می دهند و دلمه هایی با اشکال هندسی و زیبا می آفرینند اما من از تصادفی بودن شکل و فرم دلمه ها بیشتر لذت می برم ؛ مثل برگ های یک درخت که هیچ گاه کاملا شبیه هم نیستند .

اگر حوصله داشته باشم ( چیزی که این روزها اصلا پیدایش نمی کنم ) از قبل مقداری گوشت سردست گوسفندی را قیمه قیمه کرده و می پزم و به وقت پیچیدن دلمه ها در هر برگی تکه ی گوشتی قورمه شده می گذارم . اضافه کردن قورمه به مواد داخل دلمه در موقع خوردن کاملا خودش را نشان می دهد و مشخص می شود که با غذای متفاوتی و محصول کار سرآشپزی خاص طرف هستیم ! .

لبه های برگ را با دقت تا می زنیم و هیچ منفذی برای خارج شدن مخلوط نمی گذاریم ؛ اگر مخلوط بیشتری روی سطح هر برگ بریزیم ، پیچیدن دلمه سخت تر شده و مواد می ریزند ؛ اگر حجم مواد را کمتر کنیم ، دلمه بیشتر مزه ی یک برگ انگور پخته را می دهد و جذابیتی نخواهد داشت ؛ پس مقداری " بحرانی " برای مخلوط داخل هر دلمه وجود دارد که کمتر از آن مزه ی می رود و بیشتر از آن مواد می ریزد ! ؛ نکته ی مهم این جاست که هر برگی سطحی متفاوت از بقیه ی برگ ها دارد و این " مقدار بحرانی " از هر برگی به برگ دیگر متغیر خواهد بود ؛ هنر پیچیدن دلمه در تعیین سریع این مقدار بحرانی برای هر برگ است .

هر دلمه را روی دلمه های قبلی گذاشته و سعی می کنیم که لابلای دلمه ها فضای کافی برای عبور بخار وجود داشته باشد تا حرارت به همه جا برسد ؛ مواد داخل برگ پیچیده شده اند و رسیدن حرارت به همه ی نقاط غذا ، امری است حیاتی ...

پنجم : وقتی تمام مخلوط را درون برگ ها جا دادیم و به انتهای کار رسیدیم ، روی دلمه ها را با باقیمانده ی برگ ها می پوشانیم و مفروش می کنیم تا حرارت بیرون نیاید ؛ ریختن کمی شکر روی برگ ها ، باعث می شود که برگ ها براق شوند و جلوه ی زیبایی در سفره داشته باشند . همین برگ ها را در انتهای کار جمع کرده و داخل بشقاب می گذاریم و دلمه ها را روی برگ ها می چینیم .

قبل از بستن در قابلمه مقدار کمی روغن ، شکر و آلیمو را در نصف لیوان آب حل کرده و از کناره های قابلمه به داخل می ریزیم ؛ قابلمه را روی شعله ی کم می گذاریم و برای مدت بیشتر از یک ساعت دم می دهیم ؛ دلمه ما آماده شده است ؛ بعد از کشتن شعله ، اجازه می دهیم تا دلمه ها نیم ساعت دیگر هم داخل قابلمه بمانند تا خوب قوام بگیرند و کمی سرد شوند ؛ دلمه غذایی است که باید در دمای محیط سرو شود ؛ دلمه ی داغ خیلی جالب نیست .

اگر از قابلمه ی بزرگی استفاده کرده باشیم ، تعداد بیشتری دلمه ی برشته خواهیم داشت ؛ آبلیمو و شکری که در انتها اضافه کرده ایم ، در برگ های ته دیگ رسوب کرده و طعم خاصی به این دلمه ها می دهند ؛ در خانه ی ما همیشه برای خوردن دلمه های ته دیگ رقابت است ! ؛ در فردوس دلمه را همراه رب انار می خورند .

تا چند سال قبل ، قسمتی از فریزر را به برگ ها تاغ اختصاص می دادم تا در زمستان هم دلمه بخوریم ؛ زمستان 89 و برای گل رخ ، مامان ویار سخت و گیری برای دلمه داشت و به زحمت از فریزر دوستی کمی برگ پیدا کرده بود ؛ الان دو سالی هست که این غذا را فقط برای اردیبهشت کنار می گذاریم و به همان دو بار خوردن در سال اکتفا می کنیم .

...........................................................................................................................................

در گویش مردمان فردوس ، درخت انگور را تاغ می نامند که همان " تاک " آشناست ! .

پسندها (2)

نظرات (8)

زهرا
29 اردیبهشت 94 12:22
سلام خوبي منم اطراف مشهد هستم خواهرم رفته سفارش دادم برام از خونه خودمون برگ انگور بچينه برامون بياره تا دلمه درست كنم واي دهنم اب ادنداختي عيد قننه بود بعد سماروق گل سرخ ريش بز سر چخلگ بلغسط گروز ولاله كوك خداي من عچب خداي داريم با اين صحرا ي خراسان
پ
2 خرداد 94 19:33
احسنت به این همه حس آشپزی... قبلا گفته بودم بعد از بازنشستگی گل فروشی بزنید،حرفمو پس میگیرم ی آشپزخونه با غذاهای محلی دایر کنید،عالی میشه.
بابای گل رخ
پاسخ
دوستان دیگری هم این تقاضا رو مطرح کردند ! ؛ سعی می کنم ...
مامان معصومه
8 خرداد 94 14:04
چرا از آبدوغ خیار نمی نویسین؟ از دوغش سبزیهای معطرش ، از سایز خیارهای خرد شده و در آخر با کشمش و گردو مزه اش رو به آسمان ببرید و البته حتما واژه نوستالژی رو هم یه جاش استفاده کنید؟ عادت کردیم به این جور توصیفاتتون حداقل بعد از اون پست گرماست. خراسانی ها اهلش نیستند یا دیگه تصمیم گرفتید غذاهای سبک وبتون رو سبک نکنه؟ مهم نیست البته منتها امروز که آبدوغ خیار درست می کردیم بسیار یاد قلم شما افتادیم همین
بابای گل رخ
پاسخ
آبدوغ خیار غذای مورد علاقه ی خانم بنده است ؛ خود من هم علاقه ی خاصی به این غذا دارم ؛ مشهد هنوز سرد است و فصل آبدوغ خیار به شهر ما نرسیده است اما ... چشم !!! . جالب این که بدانید که خودمون دوغ خانگی داریم ؛ در مطلب تهیه ی کره ی خانگی نوشتم . مزه ی آبدوغ خیار با گردو و کشمش و پسته کامل می شود و با سیر رنده شده و " کاکوتی " به آسمان می رود !!! .
مامان معصومه
9 خرداد 94 16:13
در شهر ما الان زمان موسیر است می روند کوه گونی گونی موسیرهای درشت و آبدار و خوشبو می آورند و مطمئنا با وجود موسیر،آنهم از نوع کوهی کسی در آبدوغ سیر نمی ریزد اصلن و ابدن
بابای گل رخ
پاسخ
البته موسیر گیاهی حفاظت شده و در خطر انقراض است و برداشت موسیر از مراتع بسیاری از نقاط کشور هم جرم به حساب می آید . بهره برداری و حمل و نقل موسیر برابر ماده ۵۵ قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل ها و مراتع ممنوع بوده و با متخلفان مطابق قانون برخورد می شود.
مهدی شمس آبادی
9 خرداد 94 18:59
سلام حالا قانونمدار هم شدی!! ماده قانونی به رخ مردم می کشی!! این بلاگفا هنوز که هنوزه !!!! ما امسال سهمیه ی دلمه برگ مو مان را دریافت نکرده ایم !! یعنی دوبار در نبود ما دست به کار شده اند و ... وعده داده اند که یکی دو بار دیگر ردیفش خواهند کرد !! و همین الان برگهای درخت تاک همسایه دارند توی باد می رقصند و ما از پنجره می بینیمشان و می نویسیم !! یکی از داغیادهای امسالمان بر می گردد به درخت تاک همسایه ی جلویی!! شاید بلاگفا که تعمیراتش تمام شد نوشتیمش!! و کی میگه مشهد گرم نیست!!من خودم آخر اردیبهشت مشهد بودم خیلیم گرم بود !! نشمردم چند لیوان آب خوردم و تو یحتمل زیر کولری و بی خبراز گرمای آفتاب!! غروب و شب البته هوا بهترتر است !! ما ده صبح حرم بودیم و یازده شب ترمینال !! دیدار دوستان ایام کارشناسی که بیست تاییشان برای سه چهار روز گرد هم آمده بودند و ما چنان که دانی وقت نداریم !! سه شنبه و چهار شنبه تهران و از همان تهران با قطار راهی مشهد و از راه آهن بگاز رفتیم حرم و موزه گردی و زیارت و ناهار مهمان آشپزخانه ی حضرتی و بعد زیارت و نیمچه استراحتی و بعد هم فریبمان دادند و رفتیم موجهای آبی و خیال کردیم جوانیم و هی چرخیدیم و گردیدیم و بیرونمان کردند و به استراحتگاه رسیده نرسیده یک قهوه ی عربی خیلی تلخ به نافمان بستند و بعد هم سه تایی از رفقا تا ترمینال بدرقه مان کردند و ... جایی برای تو که فعلا درش تخته است تلافیش را اینجا درآوردیم!!!! البته جز دلمه ی برگ مو که قدمتی دارد دلمه های دیگری هم باب شده اما به پای این نمی رسد !! و کوفته هم بلدی بپزی؟!!!! کوفته هم بلعجب غذاییست !! در مورد آبدوغ خیار ما ساده پسندیم!! خیار رنده شده و نمک و فلفل و یکی دو سبزی معطر و دیگر هیچ !!و البته نان کاک سبزواری!! با کشمش میانه ی اونجوری نداریم و گردو رو هم ترجیح میدیم مثل پسته خالی خالی بخوریم !!! یک مثل نو میگه : لا مرجح ذائقه علی دی آدر ذائقه !!!! حالا زبانشناسا بیان نظر بدن ببینم چطوری از تو این هچل در میان !!!
بابای گل رخ
پاسخ
جالب این که در همان تاریخ هایی که ذکر کردید ، جناب رضایی ما هم مشهد بود و حرم رفتیم و موج های آبی هم همچنین ! ؛ کاش در همان پارک آبی پیدایتان می کردیم و بحثی ادبی در سونای خلوت استخر داشتیم ؛ یک مرد عظیم الجثه ای را در استخر دیدم که خالکوبی شگرفی در پهلو داشت ؛ نکند که شما بودید ؟!!! مهمان سرای حضرت رضا چه نهاری خوردید ؟ سفره ی امام رضا چلوخورشت های معرکه ای دارد و چند سالی مهمان هر هفته اش بوده ام ؛ قیمه و قرمه سبزی و به آلو و غیره و غیره ؛ هیچ چلوخورشتی در ایران به پای خورشت های سفره ی امام رضا نمی رسد . دلمه ی برگ " تاغ " امضای آشپزی من است ؛ اتفاقا نصیب جناب رضایی هم شد ؛ هر چند جنابش از زرشک پلو با مرغ بیشتر خوشش آمده بود و ته دیگ های زعفرانی هم مزید بر علت بود . با کوفته " حال " نمی کنم ... از دلمه های دیگه هم چندان خوشم نمی آید ، مگر با ارفاق زیادی دلمه ی گوجه فرنگی ؛ دلمه ی فلفل و بادمجان و کدو ، ظاهر شیک و قشنگی دارند اما طعم خوبی نه ! ؛ از آن غذاهایی هستند که هر 10 سال یک بار بخوری هم کافی است !!! ؛ خودم درست نکردم و همیشه در منوی پیش غذای رستوران های شاندیز دیده ام و گاهی خورده ام .
مهدی شمس آبادی
10 خرداد 94 9:04
ما چهارشنبه سی اردیبهشت ساعت 21 و 20 دقیقه با قطار از تهران راهی مشهد شدیم و نه و نیم ده صبح حرم بودیم و طبق برنامه موزه گردی کردیم و بعد بردندمان مهمانسرای حضرت و چلوگوشت دادندمان و بعد ما دیررسیده ها و دیگران رفتیم زیارت و تا سه و نیم حرم بودیم و بعد رفتیم هتل آپارتمانی که تا حرم بیست دقیقه ای راه بود و بالای پاساژی که بیشتر مغازه هاش برنج فروشی بود و آنجا چایی خوردیم و گپی زدیم و بعد حدود پنج و اندی راهی موجها شدیم و تا آخر وقت که داد بلندگوها درآمد دل نکندند و هی رفتیم بالا و از آن بالا افتادیم تو آب و چه و چه و چه ! نیم ساعتی هم سونا بودیم و چیزکی خوردیم !! و نه عظیم الجثه ایم نه خالکوبی در بدن داریم!!! و بحث ادبی جا داره !!! و در مورد چلوخورشت امام رضا جوری حرف زده ای که نمی شود چیزی گفت و شما بسیار خورده اید و ما همین یکبار خورده ایم !!! در مورد سایر دلمه ها هم ما که گفتیم !! کوفته را ! خب ذائقه هامان فرق می کند و به آن ضرب المچل من درآوردی هم گوشه ی چشم عنایتی داشته باشید !! نکند آن عظیم الجثه ی خالکوبی دار ارشد فیزیک دارد و ...؟!!!
بابای گل رخ
پاسخ
همان چلوگوشتی را که نوش جان کرده اید ، در نظر بگیرید ؛ خورشت های سفره ی امام رضا ، دقیقا بر همان اصل استوارند ؛ یعنی همان چهره و حجم گوشت همراه با مخلفاتی چند ؛ مثل باقی جاها نیست که خورشت ها را غذایی ساده و ارزان فرض می کنند برای پر بودن منو ! ؛ فسنجان ، قورمه سبزی ، به آلو ، خورشت کدو ، گوشت و بادمجان همه شبیه چلوگوشت هستند ؛ حجم گوشت زیاد و مخلفات اندک از باب مزه ... خورشت قیمه متفاوت است و گوشتش قیمه شده و ریزتر ( اما نه خیلی ریز ! ) ؛ آشپزش هم متفاوت است و طعمی دارد که در هیچ خورشت قیمه ی دیگری پیدا نمی شود ؛ حرم که بودم می گفتند سرآشپزی کویتی قیمه را می پزد ؛ ترکیبی از زعفران و گلاب و دارچین در طعمش هست که متفاوتش می کند ؛ البته این تفاوت را " اهل فن " می فهمند و برای خورندگان عادی و گذری و اتفاقی چندان ملموس نیست . نگفتید که جواز ورود به مهمان سرای حضرت را چگونه یافتید ؛ " ابتیاع " کردید یا مرحمت بود ؟! زمانی در سال 88 از توزیع کنندگان دعوتنامه ی مهمانسرا بودم . مشکل بلاگفا حل نشد ؟ قصد عزیمت از بلاگفا را ندارید ؟
مهدی شمس آبادی
10 خرداد 94 20:32
یکی از دوستان دوره ی کارشناسی که ساکن مشهدند _ البته اصالتشان شمالی و بابلیست _ از سه چهار ماه پیش پیگیر بوده و برنامه ریزی کرده و البته پسرعموشان هم از کارمندان آستان قدسند و راهنمای اختصاصی برای موزه ها و پذیرایی و مهمانسرا و تخفیف ویژه ی موجهای آبی و ... گردش نشابور را هم که ما نبودیم و راستش آنجا هم یکی از بچه ها مسئول یکی از ادارات است و ... انگار توی فارغ التحصیلان آن سالهای دانشگاه لرستان آنکه اصالت و نجابتش را حفظ کرده و به جایی نرسیده ماییم !! گفت : هر کی می بینیم به جایی رسیده ما همون آقایی که بودیم هستیم !!!! در مورد بلاگفا هم ما از معتقدان اصل وفادارییم و بس!! تا خودش اعلام نکند ککلکش کنده شده و رخصت رفتن ندهد نمی رویم !!! اهل فن را بگم خدا چیکارشون نکنه !!! و ما از نامعتقدان به گوشتیم اندکیش را برای طعم می پذیریم و بس!!! چون خودت از خاندان منبری حکایات مربوط به مولا را از بری و نیازی به گفتن نیست !! اعیاد شعبانیه تان متبرک !! و امسال بعد 43 سال دوباره جمعه و سوم شعبان منطبق شده بودند!!! ما از زادگان سوم شعبانیم!! پدرمان حسین بوده 12 روز به تاخیر افتاده ایم و ناممان شده مهدی!!!
بابای گل رخ
پاسخ
اولین بار است که می بینم کسی گوشت را برای طعم غذا می طلبد !!! اتفاقا چلوگوشت حرم را لازم است تا مغز استخوان بخوری که بیشتر بشقاب ها قلم گوسفندی دارد پر مغز ! ؛ من یکی که بی خیال قلم را بر بشقاب می کوبیدم تا مغزش در بیاید ؛ دوستان اولش می گفتند زشته اما بعد از مدتی یخشان آب شده بود و همه قلم ها را در جست و جوی مغز می جوریدند ! ؛ دوستی می گفت : پیامبری هستی در الهامات شکمی ! دینی عرضه کن تا مومنت شوم . شما که کره را هم لعن و نفرین داشتید ، گوشت را هم جز اندکی بر نمی تابید ، دلیل زندگانی چه دارید ؟!!!
یه دوست
27 آذر 97 18:50
فقط میشه گفت احسنت به اینهمه ذوق و هنر و مهارت. دلم میخواد از این امضای آشپزی‌تون بخورم. من عاشق دلمه‌ی برگ‌مو هستم. خداییش هیچ دلمه‌ای به پای دلمه‌ی برگ‌ مو نمیرسه. 🙄
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد