قبل عید ، عید ، بعد از عید
به نام خدا
اول :
برای پیراهن عید گل رخ کلی دردسر داشتیم . چندین بازار رفتیم تا آخر سر سارافون گلی رو از مغازه ای نزدیک خانه بگیریم . این گلی و اولین پوشیدن لباس عید :
بعد هم که فهمیدیم لباسش زیادی ساده است رفتیم پاساژجواد و نگین برای روی لباس خریدیم . مامانش دو شب وقت گذاشت و روی لباس " کار دست " انجام داد تا بشه این :
دوم :
امسال تعطیلات نوروزی فقط یک کار کردیم ؛ اول فروردین رفتیم فردوس و چهاردهم فروردین برگشتیم مشهد . نه مسافرتی نه تفریحی ...
عمو ممد و خانمش 7 فروردین و خاله نرگس و آقاش 8 فروردین عروسی کردند و رفتند خانه بخت . طبیعی بود که تمام وقت دو خانواده صرف برگزاری مجالس این دو باشد ! . هفته دوم هم قرار بود با عمو علی بریم بندر عباس که اون هم لغو شد ؛ این شد که ما از تعطیلات نوروزی بهره چندانی برای سفر کردن نبردیم .
چند تا عکس از بچه ها در مجالس برگزار شده :
سوم :
به یاد قدیم ها توی باغ باباآقا با استفاده از دو تکه چوب ، یک تیوب موتور و تکه ای چرم از یک کفش کهنه ، برای شهاب یک تیر کمون ( قلهکمون یا قلوه کمان ) ساختم . دقت زیادی نداشت ؛ با عجله ساختمش ؛ البته شهاب هم قصد شکار کردن نداره !
علیرضا هم با گریه و التماس باباش رو مجبور کرد یکی براش بسازه که واقعا زار میزد !!!
چهارم :
14 فروردین ( روز تولد گل رخ ) هم زمان شده بود با روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ؛ جشن تولد گلی رو شنبه گرفتیم . با حضور عمو عباس و خانواده ، یعنی تنها فامیل نزدیکی که در مشهد داریم !
پنجم :
هر چقدر زمستان پارسال مشهد گرم بود ، ایام عید با سرما و برف سپری شد . مثل اینکه باید ما می رفتیم تا مشهد هم برف بیاد ! دو تا از گل ها سرما زده شده بودند ؛ گل ناز یخی و نخل مرداب .
عموی خانم دو بار زحمت آبیاری گل ها رو گردن گرفته بود اما با خاموش بودن بخاری ها سرما گل ها رو اذیت کرده . با این وجود بگونیای عروس توی سرما هم رشد خوبی داشت . این هم عکس جدیدش :
ششم :
مدت ها بود می خواستم چند قلمه از شفلر بگیرم و هر بار تلاشم ناکام می موند ؛ تا اینکه به فکرم رسید یه گلخانه مینیاتوری بسازم . با یک مکعب شیشه ای و کمی خاک پپرمیت عملی شد . فعلا که قلمه ها رشد خوبی داره :
هفتم :
پارسال نوروز که رفته بودیم جنوب ، توی ساحل بندر جاسک ، صبح زود بعد از یک طوفان شبانه شدید ، با شهاب مقدار زیادی صدف جمع کردیم . راستش یک سال طول کشید که استفاده ای از این صدف ها بکنم ! . این تنگ شیشه ای رو پر از صدف کردم و چند جوانه نخل مرداب توش کاشتم . اینها هم فعلا که سر حال اند ! :
آخرین پیوست :
گلی و ننه جون ( مادربزرگ پدری ) ...
و آیدا ( دختر عموی گلی ) آخرین و جدید ترین عضو فامیل ...
پایان