با دخالت دست و پا !
به نام خدا
اول :
هفته گذشته ، یکشنبه رفتیم فردوس و پنجشنبه برگشتیم ؛ از مشهد گوجه فرنگی و انگور خریدم و بردم تا در باغ باباآقا رب و شیره درست کنیم .
تهیه رب گوجه فرنگی که مثل هر سال بود و تازه ای نداشت ؛ جز اینکه تعداد کسانی که رب خانگی مصرف می کنند خیلی زیاد شده و بعد از ماجرای پالم در لبنیات به نظر می رسد که مردم نسبت به خوراکی ها حساسیت بیشتری دارند .
رب های بازاری که با بسته بندی و اسامی جذاب و با ذکر " بدون دخالت دست " به بازار عرضه می شوند اکثرا وارداتی از چین هستند . عمو علی ( برادرم ) چندین بار از بندر عباس به مقصد کارخانه هایی در مشهد رب چینی بار زده و به مقصد رسانده است ؛ در بسته بندی هایی شبیه یک " ساندیس " غول آسا و 2 یا 3 تنی ! ؛ خدا عالم است که این عصاره از چی ساخته شده و چرا آنقدر ارزان بوده که بصرفد از چین به مشهد حمل شده و این جا بسته بندی شود ! .
تهیه شیره انگور مکافاتی داشت عظیم و با تمام وجود فهمیدم که شیره های کیلویی 8 یا 10 تومنی که تا پارسال می خریدم ، شیره هرچی بودند شیره انگور نبودند ! . شهاب و گل رخ عجیب عاشق " اردشیر " هستند و این خوراکی خوشمزه از ترکیب " ارده " و " شیره " متولد می شود و به همین دلیل مصرف شیره انگور ما بالاست .
انگور ها را در شرایط کاملا بهداشتی شستیم و درون گونی و روی سکویی مخصوص و با پوتین هایی که اختصاص به کشتن انگور و انار دارند ، آبگیری کردیم .
باباآقا مقدار مشخصی خاک شیره به آب انگور ها اضافه کرد و این ماده ایست معدنی که باعث بریدن آب انگور و ته نشین شدن رسوبات آن می شود . یک شب به همان حال ماند و فردا یک بار جوشانده شد ؛ این جوش اول اسم جالبی داشت ؛ " بدرقه جوش " ؛ دوباره گذاشتیم ته نشین شود و بعد از تصفیه کامل دوباره تا قوام آمدن جوشاندیم . از 20 کیلو انگور دو و نیم کیلو شیره حاصل شد که به زحمتش نمی ارزید اما یک بار تجربه کردنش لازم بود ! .
بدرقه جوش !
دوم :
سفر کوتاه ما برای شهاب و گل رخ هم جالب بود .
گل رخ در باغ باباجان ، پارسال هم همین جا عکس داشت !
سوم :
فردا سال تحصیلی شروع می شود و به سنت حسنه هر ساله تمام کلاس ها رو بعد از ظهر گرفتم . صبح ها با گل رخ خانه ایم و نگهداری گل رخ هم خیلی ساده تر از سال های گذشته است . آخر تابستان همیشه برایم دلگیر و آزار دهنده است و با این روحیه حساس ! معلم شدن و اول مهر عذاب مضاعفی است ! .