نان و گردو
به نام خدا
بعد از شروع شلوغ سال تحصیلی و حجم زیاد کاری که در این هفته ها داشتیم ؛ رفتن به فردوس و برگشتن از سفر ، نقطه ی پایانی بر این مشغله ها بود ؛ یک باره سرم خلوت شده و کاری نمانده ! .
گل رخ همین الان بیدار شد و خواست که تلویزیون رو براش " خوتن " کنم ! ؛ امروز قرار بود ببرمش پیش یکی از دوستای مامانش برای گفتاردرمانی و تصحیح ادای کلمات که راستش ترسیدم دوباره منو از مرز جنون عبور بده ! ؛ تازگی ها خیلی خیلی لجباز شده و می ترسم در یکی از این عبور ها از مرز جنون ، همون طرف مرز اقامت دائمی بگیرم ! .
نشسته بودم روی اپن و داشتم صبحانه می خوردم ؛ روی اپن نشستن و غذا خوردن خیلی به من آرامش میده ؛ طبق معمول نان و گردو که خیلی دوست دارم ؛ نان هایی که این دفعه از فردوس آوردم خیلی عالی بودند ؛ با باباآقا صبح جمعه رفتیم یک نانوایی محلی و 120 نان گرفتیم ؛ البته این همه نان رو به یک یا دو نفر نمی فروشند اما نانوا از شاگردهای قدیمی باباآقا بود و به احترام معلم سابق خیلی تحویلمان گرفت . خیلی خوبه که شاگردهای آدم یک چنین شغل های شریف و پر کاربردی داشته باشند ؛ خود من هم یک شاگرد دارم که نانوایی سنگکی داره و انصافا حق معلم و شاگردی رو به جا میاره ! .
مزه ی نان امروز خیلی به من صفا داد ؛ خواستم این جا از اون نانوای عزیز تشکر کنم ؛ احتمالا نمی خونه اما دوست دارم که احترام قلبی من رو پذیرا باشه ؛ خداوند پدر و مادرش رو رحمت کنه که این قدر احترام برای رحمت خداوند قائل شده ؛ به خاطر کیفیت نانش نانوایی خیلی شلوغ بود و کلی از ملت به خاطر خرید نان ها و معطل کردنشان عذر خواهی کردیم .
دوستی از خوانندگان وبلاگ ، پیام خصوصی داده بود و ترسیده بود که من از این همه خوردن بترکم ! . در جواب ایشون می نویسم که من خوش خوراک هستم اما پر خوراک نیستم ؛ دوست دارم همه ی طعم ها رو امتحان کنم اما نه در حجم زیاد ! ، البته این عادت تمام سرآشپز های بزرگ دنیاست ! ؛ ممنونم ...