باباآقای باباآقا
به نام خدا
من و مامان با هم فامیل هستیم ؛ یعنی جد و جده ی مشترکی داریم . بر حسب اتفاق و لطف نادر روزگار از این جد و جده ی مشترک عکس هم داریم :
مرحوم " سید علیرضا آتشی " و همسرش مرحومه " مرضیه سادات اسلام پناه "
این مرحوم متولد 1258 و متوفی در 1338 می باشد ؛ پدر من ( باباآقا ) نوه ی دختری و پدر مامان ( باباجان ) نوه ی پسری ایشان هستند . نوه ها ایشان را باباآقا خطاب می کرده اند ( به دلیل سید بودن ) و باباآقای ما به خاطر دارد که ایشان از بزرگان محله ی سادات در فردوس آن سال ها بوده اند ؛ سادات محله ای مخصوص خود را داشته اند و همین هیئت حسینی سادات که ما محرم ها و روز عاشورا جلوی نخلش می دویم ، یادگاری از آن محله است ؛ غیر از مادر من بقیه ی اعضای فامیل از همان محله ی سادات هستند .
از روی فامیلی باباآقای باباآقا ( آتشی ) می توان حدس زد که به خوی و خصلت اکثر سادات ، زود عصبانی می شده اند و به همان سرعت هم آتش غضبشان خاموش می شده است ؛ البته از آن مادربزرگم که نسبتی با ایشان نداشته اند ، شنیده بودم که فرد بزرگوار و خوش مشربی بوده اند و باقی سادات احترام زیادی به ایشان می کرده اند . پسران آن مرحوم برای فرار از خدمت اجباری در آن سال ها ، فامیلی خود را به " اسلام پناه " تغییر داده اند اما هنوز هم پیرمردانی در فردوس سادات آتشی را به خاطر می آورند .
اما حکایت این عکس ها ...
این عکس ها مربوط به صفحات گذرنامه ی آن مرحومان هنگام سفری زیارتی به عراق در پاییز 1334 ، قریب به 60 سال قبل ، می باشد ؛ به شکلی خاص و نادر این گذرنامه سالم مانده و به دست ما رسیده است .
نکته ی جالب زبان فرانسوی متن گذرنامه است که در آن سال ها به عنوان زبان بین المللی شناخته می شده است .
از روی تاریخ های خروج از کشور و ورود دوباره از مرز خسروی ، می توان فهمید که باباآقای باباآقای ما ، بیشتر از یک ماه در عراق مشغول زیارت و سیاحت بوده اند ! .
مزار این دو نفر در قبرستان سادات در جنوب فردوس قرار دارد ؛ این قبرستان بسیار قدیمی و تاریخی بوده و " خموشی " نامیده می شود . سنگ قبر مرحوم کربلایی سید علی رضا آتشی بسیار فرسوده و ناخوانا است اما سنگ قبر مرحومه مرضیه سادات اسلام پناه نسبتا سالم مانده است . روحشان شاد باد .