لبیک یا علی النقی
به نام خدا
یکی از شاگردها در ایام تعطیلات نوروزی همراه با خانواده به سفر عتبات عالیات رفته و مهر و تسبیحی هم برای من سوغات آورده بود ؛ یکشنبه سر کلاس از حال و هوای عراق پرسیدم ؛ اینکه کجا بوده و کجاها رفته ...
- محروقی ، بیشتر کدام شهر بودید ؟
- بیشتر کربلا اما نجف ، کوفه ، کاظمین و سامرا هم رفتیم .
- سامرا ؟ مگه اجازه ی رفتن به سامرا را هم داشتید ؟
- نه آقا ، حج و زیارت سامرا نمی بره ؛ خودمون با ون های عراقی ها رفتیم ، آزاد رفتیم .
- تا خود حرم هم رفتین ؟
- بله آقا ، یک شب هم سامرا بودیم و توی خود حرم خوابیدیم ؛ شام هم یک پلو قیمه ی پرگوشت دادند خوردیم .
- اجازه دادند ؟ امنیت داشت ؟ کسی بود ؟
- بله آقا ، کلی کارگر و بنای ایرانی توی حرم کار می کردند ؛ سامرا خیلی شلوغ بود ؛ البته از مردم عادی کسی نبود اما نظامی ها خیلی زیاد بودند ؛ تنها خطری که بود مال تک تیراندازها بود که از دور می زدند ؛ دور گنبد پارچه کشیده بودند چون داعشی ها از دور کارگرهای کنار گنبد را می زده اند .
- اجازه دادند که توی حرم بخوابید ؟ حرم که در دست تعمیره ، زائرها هم هستند .
- یک زیرزمین مجهزی بود که شب اونجا خوابیدیم ؛ غیر از ما زائر دیگه ای نبود ؛ شلوغ بود اما مردم عادی نبودند .
- درگیری هم بود ؟
- ما که چیزی ندیدیم ؛ صدای گلوله بود که می گفتند هوایی می زنند تا داعشی ها نزدیک نشن ؛ آقا امنیت سامرا از کربلا هم بیشتر بود چون خیلی نظامی و ارتشی اونجا بودند .
- خوش به حالت بچه ! ، چرا از سامرا برای من مهری ، تسبیحی ، چیزی سوغاتی نیاوردی ؟!
- آقا اصلا مغازه ای نبود ؛ هیچ کس غیر نظامی ها نبود ؛ فقط یک مغازه ای بود که لباس ارتشی می فروخت .
- شنیدم که توی همین ایام عید در جاده ی سامرا بمب گذاری شده و پدر و پسری شهید شده اند .
- بله آقا ، بعد از ما بود ؛ البته حج و زیارت قبول نمی کنه که شهید شده اند چون سامرا در برنامه های حج و زیارت نیست .
محروقی ، شاگرد ساده دل من ، که قبل از عید دستش می انداختیم مواظب باشد در سفر به عراق دچار حریق نشود ، در ایام عید تا سامرا رفته ، یک شب در حرم خوابیده ، پلوقیمه ی پر گوشت حرم امام هادی ( علیه السلام ) را خورده و برگشته ... مدت ها بود که این قدر به کسی حسادت نورزیده بودم ! .
عاقل تا پی پل می گشت ، دیوانه پا برهنه از آب گذشته بود !