زردآلو
به نام خدا
به محض تعطیل شدن مدارس ابتدایی رفتیم فردوس . هفته بعدش من با عباس و علی ، با تریلی علی ، رفتیم بندر عباس ؛ جریان اون سفر رو توی یک فرصت دیگه می نویسم .
مثل همیشه ، آخر خرداد برای ما فصل زردآلو خوردنه ! . زردآلوهای باغ ما از نوعی بسیار بسیار آبدار و شیرینه ! . یک درخت زردآلوی بزرگ و پر شاخ و برگ توی باغ ما هست که هر سال میزبان جمع کثیری آدم و پرنده و حشره و شغال و جوجه تیغیه . باباآقا تا جایی که دستش برسه زردآلوها رو میچینه با این وجود قسمت زیادی از میوه دور از دسترس نردبان و بشکه و چهارپایه قرار داره و نصیب پرندگان و حشرات میشه . زردآلوهای رسیده بیشتر اوقات با سقوط آزاد مثل یک گلوله عسل می ترکند ! .
زردآلو های خیلی رسیده تبدیل به قیسی میشن که عجیب مورد توجه زنبورهای عسله ! . همین یک عکس در توصیف شیرینی زردآلو های باغ باباآقا کافیه ! :
موقع برگشتن به مشهد ، چند کیلو از این زردآلوها رو با کمی آلوچه ترش که از حیاط خانه باباجان چیده بودیم ، آوردیم و برای بچه ها لواشک درست کردیم .