هر کسی کو دور ماند از اصل خویش ...
به نام خدا اول : بعد از اون ماجرای مشاهده ی شکم و تشبیه شدن به رانندگان تریلی و " حس بد رژیم " ، چند روزی قصد کردم که رژیم لاغری بگیرم و ... نشد ! ؛ توی این دوره ی فراق ( یا شاید فراغ ! ) ، کمی به اعتماد به نفسم پر و بال دادم و در نهایت کشف کردم که داشتن " شکم " در کل چیز چندان بدی هم نیست ! . این منم ، در نقش یک راننده ی تریلی ! : خرداد که با عباس و علی می رفتیم بندرعباس ، این عکس رو کنار باغ های پسته ی راور و مجاور یک چاه موتور کشاورزی گرفتیم . شب قبلش در " دیگ رستم " ، من داخل کابین تریلی خوابیدم و عباس و علی ، " آواز خوانان و شلنگ اندازان " ، در عقب کیسه های سنگ آهن و انتهای...