گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 26 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

گل رخ

باغ انار

1393/9/14 14:5
نویسنده : بابای گل رخ
3,104 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

 

نگاره ی بالا ، تصویر خاطره انگیزی از کتاب فارسی اول دبستان دانش آموزان دهه شصت شمسی است . اصغر ، پسر عموی امین و اکرم به همراه پدرش ... .

پدر اصغر باغبان بود و باغ انار داشتند ؛ اصغر در آبیاری و سمپاشی درخت ها به پدرش کمک می کرد ( البته درخت انار نیازی به سم پاشی ندارد ! ) . آن ها موقع چیدن انار ها مواظب بودند که تیغ به دستشان فرو نرود چون بعضی از درخت ها تیغ داشتند .

در کل کتاب فارسی و شکل ها و نقاشی هایش ، هیچ کدام به اندازه ی پدر اصغر مرا به یاد باباآقا نمی انداخت ! ، مخصوصا دست های بزرگ و زمختش موقع چیدن انار ها ... 

برای عاشورا که رفته بودیم فردوس ، روز بعد از عاشورا با عباس ، مادرم و باباآقا رفتیم باغ برای چیدن انارهایی که باباآقا برای مصرف خانواده نفروخته بود و کاملا هم رسیده بودند . باباآقای ما هیچ وقت از کوزه گرانی که از کوزه ی شکسته آب می خورند خوشش نمی آمده و به همین علت ساده ، همیشه و هر ساله بهترین قسمت باغ رو که مطمئن از آبیاری و کودش هست ، برای خانواده نگه می داره ! .

بر خلاف کتاب فارسی ، موقع چیدن انار خیلی نباید نگران تیغ بود چون تیغ های انار روی پاجوش هایی وجود داره که محصولی ندارند و خرداد هم بریده و دورریخته می شوند . ترکه ی انار یا به قولی " خرگز " کابوس بچه های دبستانی قدیم بوده و احتمالا این نوستالوژی کودکانه ، توسط مولف به کتاب فارسی اضافه شده است ! .

مرغوب ترین انار فردوس " شیشه کپ " نام داره ؛ برای افراد ناآشنا ، این انار ویژگی خاصی نداره جز این که بابت پولی که برای این همه پوست دادن ناراحت بشن ! ؛ این انار پوست کلفتی داره که باعث میشه به راحتی تمام زمستان رو در یک انباری ، سالم بمونه و در این مدت رطوبت پوستش با طراوت نگهش می داره ؛ هر چقدر زمان نگهداریش طولانی تر باشه ، پوستش نازکتر میشه اما درونش تغییری نمی کنه ؛ میوه ی خاصی برای صادرات به حساب میاد و مشتریان پر و پا قرصی از ترکیه و آسیای شرقی داره ؛ طعمش با بقیه ی انار ها کاملا متفاوت و البته رنگ خیلی چشمگیری نداره .

برای هر کدام از بچه ها جعبه یا کارتنی انار جدا کردیم ، سهم من البته دو سبد اضافی هم داشت ! ؛ کمک کردم که قسمتی از انارها ، داخل یک بشکه ی فلزی انبار بشه و بشکه رو زیر درختی قرار دادیم تا در طول زمستان مصرف بشن ؛ امروز باباآقا از فردوس آمد و برای من دو کارتن اضافه انار آورده تا یلدایی اناری داشته باشیم ؛ فکر می کنم علی در مورد " حمیدکم ، بچگکم " حق داشت ! .

انارهای شکسته ، کرم خورده ، آفتاب سوخته و کوچیک رو جدا کردیم . با یک ترفند ساده ، عباس و محمد رو به کار گرفتم تا این انارها رو دانه کنند و رب انار درست کنیم ؛ یک مسابقه ی ساده و کودکانه بین تیم من و ممد و تیم عباس و باباآقا برای دانه کردن انارها ! ؛ با شگرد های ساده ای هم به کار سرعت دادم ! ؛ من و ممد سرعت بیشتری داشتیم و روز بعد هم رب بیشتری به خانه بردیم . دانه کردن اون حجم انار باعث سیاه شدن زیاد دست ها میشه .

موقع آبگیری انارها ، خوردن آب انار تازه در هوای خنک پاییزی ، بین درخت های خزان زده و در جمع خانواده ، در میان نسیم خشک و سرد کویری ، لذت خیلی زیادی داره ، خاطره ای عمیق هم در ذهن حک میکنه ، از اون دسته خاطرات و یادهایی که به خاطر آوردنش دلنشین و سکرآوره ! .

 

نمی دونم چقدر اما خیلی آب انار خوردیم ؛ درست کردن رب انار بهانه بود ! . آدم یاد کسایی می افته که با ساده دلی تمام ، جلوی آبمیوه فروشی هایی به نام " ایستگاه تصفیه ی خون " می ایستند و لیوانی رب انار مخلوط با آب و شکر و اسانس انار می خرند و دلخوش به تصفیه ی خونشان هستند ! . آب انار واقعی اینه ... 

ممد ، جلاد دانه های انار !

جوشاندن آب انار و تهیه ی رب ، خیلی زمان بر و طولانی بود ؛ از فرصت فراغت استفاده کردم و به سنت هر ساله با باباآقا کمی میوه ی ممنوعه هم کاشتیم تا به امید برف و باران های زمستانی رشد کند . جوشاندن آب انار رو تا زمانی ادامه دادیم که چسپندگی بین مولکولی عصاره ی انار بر نیروی چسبندگی سطحی غلبه کند و موقع چکاندن روی خاک نرم ، گوی های یاقوت گون کوچکی تشکیل شود ( وقتی یک فیزیک دان ! رب انار می پزد ، توصیفش هم این گونه می شود ! .) .

حدود 10 کیلو رب انار درست کردیم که سهمی شصت درصدی برای من و ممد و چهل درصدی برای عباس و باباآقا داشت ؛ تفریح خوبی بود ، کلی آب انار خوردیم ، رب انار یک ساله ی خانواده رو تامین کردیم و باباآقا رو از شر انارهای ضایعاتی باغ انارش خلاص کردیم ! .

من و عباس و ممد بودیم ؛ علی فقط برای خوردن و بردن سهم انارش سر زد ؛ چهارشنبه شب هوا خیلی سرد شد و کوه های کلات هم سفیدپوش شدند ؛ به خاطر سردی و خشکی هوا ، بچه ها رو نبردیم ؛ دو روز طول کشید ؛ چهارشنبه و پنجشنبه ، چهارده و پانزده آبان بود .

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (8)

مهزاد مامان عرفان
14 آذر 93 20:06
سلام باغتون آباد. دهن ما رو آب انداختين كه. نوش جانتون !
بابای ارش
14 آذر 93 20:39
خیلی صفا کردم ! من به جای علی آقا بودم به خاطر حمیدکم ، آخر مراسم خودم را می رساندم.راستی گفتی 60 درصد کار ها رو خودت انجام دادی ،به یاد رضاابوالفتحی افتادم !. انصافا ازین رب انار برام نگه داشته باش ؛اگر هم کسی گفت بده براش ببرم ،حرف مفت زده .ندهی بهش ها!
بابای گل رخ
پاسخ
اتفاقا آخر مراسم آمد و از همون 60 هایی که گفتی نصیبش شد ! ؛ پای خطوط قرمز که باشه ، ما خودی و غریبه نداریم ! . شما که طرف ما نمیای ، تا تابستون هم رب ها تمام شده ! ، چند وقت پیش که تخمه ی کدو ( از اونایی که دوست داشتی ! ) خریده بودم ، یادت افتادم و میارم برات . ممد حاج باقری هم مدعی شد که شربت های زعفران توی ماشینش چپه شده و همه جا رو چسبناک کرده ! ؛ خدا عالمه که راست میگه یا دروغ ...
بابای گل رخ
17 آذر 93 23:40
دوست عزیزی پیغام داده بود که " این همه روش های خوب و عالی هست این چه روش آب گیریه من تا حالا ندیده بودم ما با دلر که سرش یک پروانه اهنی نصب می کنیم مثل مخلوط کن اب دونه های انار را با سرعت و بهداشتی می گیریم . " در جواب ایشان : اون چکمه های لاستیکی ، سفره و گونی همه کاملا تمیز و فقط برای همین کار خریداری و نگهداری می شوند و در طول سال کاربرد دیگری ندارند ؛ مگر این که بخواهیم برای پختن شیره ی انگور ، آب انگور ها را هم بگیریم . روش شما یک ایراد بزرگ دارد و آن هم خرد کردن هسته ی چوبی و گس مزه ی دانه ی انار است . به این ترتیب آب انار و رب حاصل شده رنگ و طعم جالبی نخواهد داشت . در کارخانه های تولید رب انار هم انار ها تا جایی تحت فشار قرار می گیرند که آب دانه ها خارج شود اما هسته ها سالم بمانند . قضیه برای انگور هم به علت داشتن هسته ی چوبی به همین ترتیب است . هدف تنها گرفتن عصاره ی انار و جوشاندن آن تا قوام آمدن نیست ؛ کیفیت رب انار به داشتن رنگ ارغوانی و شفاف و طعم ملس آن است ، هر روشی که منجر به ترکیب شدن هسته ها با آب انار شود ، اثر کاملا مشخصی روی رنگ و طعم رب انار خواهد داشت . ضمنا جوشاندن آب انار در ظروف آهنی یا فولادی هم کاملا روی رنگ رب انار حاصل شده اثر گذاشته و محصول بیشتر مزه ی قطره های آهن را می دهد تا رب انار ! . بعضی دانه ها را اول جوشانده و سپس از صافی عبور می دهند تا هسته ها را جدا کنند . در این روش هم درون رب انار حاصل شده پرز ها و رشته هایی دیده می شود که غلظت زیادی به رب می دهند اما از کیفیتش کم می کنند .
مهدی شمس آبادی
20 آذر 93 7:55
حمیدکم !! هر جا پای امور شکمی در میان است شما هنرنماییها می کنید و قلمتان _ مجازا در معنای صفحه کلید به کارش بردیم _ جلوه گریها می کند و اصلا شوق شما در کلماتتان هویداست _ پای امیرعباس گل ارکیده را هم به میان کشیدیم _ . این دوستی که متعرض بهداشت شیوه ی تولید شما شده بود از یک نکته غافل بوده : بچگک و بابا آقا حواسشان هست که این آب انار و رب را خودشان می خواهند مصرف کنند و همانقدر که فیزیکدانند با امور ناپالمی هم آشنایند و اهتمام ویژه ای به امور صحیه دارند و اگر به کسی نگید گزارشهای موثق و خیلی موثق نشون میدند که کارخانه ها ی تولید مواد غذایی حتی اگر بخوان سطح بهداشتشون یجوریه !! خواهرزاده ی خودم مدتی در یکی از کارخانه های خیلی مشهور تولیدات لبنی بعنوان مهندس مشغول بود و خودش تا مدتها مصرف نمی کرد و ما را نیز بر حذر می داشت . در مورد سوسیس و کالباس حرفی نمی زنم و خاطرم هست یکی از استادها می گفت ما در آزمایشگاه هدفمان رسیدن به خلوص نزدیک به صد است و راندمانی در همان حد اما در تولید صنعتی اگر به بازدهی بین شصت و هفتاد برسیم کلاهمان را باید بندازیم هوا و بقول روح الله صادقی یه لقتم دنبالش !! نوش جانت و به یاد ما نیز بنوش !! دکتر فتوحی مطلب قشنگی تو وبلاگش گذاشته آدم رو میبره به حال و هوای روستایی و عشقهای روستایی و ... سری بزن و نظر یادت نره !!!
بابای گل رخ
پاسخ
" شیشه کپ " رو دیدید ؟ همان انار خاصی که نوشتم بقیه ی مدعیان رو از میدان بدر می کنه ! ؛ فقط برای این خوبه که چیده بشه و دو سه ماهی رو توی یک انباری تاریک بگذرونه تا پوستش خوب خوب نازک بشه ؛ لذت خوردنش فقط برای وسط زمستانه ! . این آبگیری هم با رعایت اصول بهداشتی است و هم برای رنگ و طعم . کارخانه ای در فردوس رب انار تولید می کند و خودش برای بازار محصولی ندارد بلکه در بشکه های بزرگ به سایر تولیدکنندگان و برند های معتبر بازار می فروشد و آنها با بسته بندی های شیک و قیمت های شیک تر بازار را قبضه می کنند ؛ من فقط یک بار توفیق زیارت درون کارخانه را داشته ام و گوشه ای هم در رب پارسال نوشتم ! . در مورد محصولات لبنی صنعتی هم شاگردی داشتم که پدرش شیر برای این کارخانه ها می برد و حکایت های وحشتناک زیاد شنیده ام ! . " بچگک " تکیه کلام خاله ها در مورد من است ! ؛ فکر کن مادرم چقدر گفته " بچگکم ، حمیدکم " که ضرب المثل شده !!! . خوبه مطلب رو با دقت نخواندید و فقط محو اعجاز صفحه کلید شدید ! .
سلیمی
22 آذر 93 13:07
سلام چقدر این انارها وسوسه انگیز بودن!...نوش جان هر کی خورد ...باغ پدرتان آباد...
بابای گل رخ
پاسخ
ممنونم
مامان نوشین والناز
22 آذر 93 20:04
_______@@@________@@_____@@@@@@@ ________@@___________@@__@@@______@@ ________@@____________@@@__________@@ __________@@________________________@@ ____@@@@@@___وبلاگت خيلي قشنگه______@@ __@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@ __@@____________منتظر حضور گرمت_______@@ _@@____________@@@@@@@@@@_____@@ _@@____________ هستــــــــم ___@@@ _@@@___________@@@@@@@______@@ __@@@@__________@@@@__________@@ ____@@@@@@_______________________@@ _________@@_________________________@@ ________@@___________@@___________@@ ________@@@________@@@@@@@@@@@ _________@@@_____@@@_@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________@@@@@_@ ____________________@ ____________________@ _____________________@ ______________________@ ______________________@____@@@ ______________@@@@__@__@_____@ _____________@_______@@@___@@ ________________@@@____@__@@ _______________________@ ______________________@ میای لینک کنیم اگه موافقی خبرم کن
مهدی شمس آبادی
27 بهمن 93 12:18
والله ما دوباره خوندیم و کلی چیزها برامون داشت اما دقیق نفهمیدم که اشارتت به کدام قسمتها بود ، از این به بعد نکته هایی رو که برای "ارشدای" ادبیات مینویسی یه جورایی معلوم کن!! مونده تا عالی بشیم و خبره بشیم و سردربیاریم!!
بابای گل رخ
پاسخ
بی خیال
یه دوست
29 آذر 97 19:36
خدابیامرز آق‌بابای ما (پدربزرگ‌ مادری) باغ انار بزرگی داشت پر از درخت‌هایی که همه رو به تنهایی با دست خودش کاشته بود و آب داده بود. تا موقعی که زنده بود و می‌رفتیم شهرشون، کلی خوش می‌گذشت و صفا می‌کردیم. از انار باغ و انگور و انجیرهای حیاط خونه می‌چیدیم و می‌خوردیم. خدابیامرزدش. وقتی بزرگ‌ترها میرن انگار اون جمع هم متلاشی میشه و هر کس خودش رو به خانواده و زندگی کوچیک خودش سرگرم میکنه. اون روزها دیگه برنمی‌گردند 😔
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد