گل زمستان
به نام خدا
اول :
دیشب گل رخ روی یک " تخته سفید " کهنه و قدیمی با یک ماژیک سبز نقاشی زیر رو می کشید که ازش عکس گرفتم ؛ کلی هم در جزئیات دقت به خرج داده بود ! . هر از گاهی به نقاشی نگاه می کرد و بعد از تفکری خاص ! یک جای بخصوص رو پر رنگ تر می کرد . من که از سبک کارش سر در نیاوردم ؛ احتمالا باید سبک " پُستامپرسیونیسم " باشه !
خاطره این نقاشی رو فقط با عکس میشه زنده نگه داشت !
********************************************************************
دوم :
جشن تولد من با حضور عمو عباس و خانواده و " منان " به عنوان میهمان ویژه برگزار شد .
اینم کیک تولد که به خاطر بچه ها 2 تا شمع روش روشن شد و توسط گلی فوت شد . ( فقط 2 شمع تولد توی خونه داشتیم ! )
من ساعت 4 صبح دوشنبه 5 دی 1356 به دنیا آمدم . مادرم یادش هست که برف خیلی سنگینی می بارید و 15 محرم بود و پدرم به خاطر داره که جیمی کارتر برای تعطیلات کریسمس آمده بود ایران ! .
*************************************************************************
سوم :
امروز داشتم گلدان های داخل بالکن رو برای رسیدن به یک " ویوی قشنگ " ( view ) جابجا می کردم ؛ چشمم افتاد به گلدان کوچک " بگونیای عروس " . پشت گیاهان دیگه ، توی یک گوشه دنج گل داده بود ؛ البته یه گل خیلی کوچیک اما قشنگ و با توجه به سرمای خشک و استخوان سوز این روز های مشهد که پشت پنجره جریان داره این قشنگی لطف دیگه ای داشت .
جالبه این موقع سال گل داده چون بگونیا یه گیاه گرمسیریه و خیلی عادت سرما رو نداره . گلش قشنگه اما عطر و بویی نداره ؛ کلا گیاهان مناطق حاره ای گل های معطر ندارن . من بیشتر از بوی گل ها خوشم میاد تا از ظاهرشون ؛ و بین گل ها گل رز محمدی برترین گله ! ( البته به نظر من ) .
********************************************************************
چهارم :
قرار بود با عمو علی برم بندرعباس ، نشد ؛ عمو علی تریلی داره و از بندر عباس برای ترکمنستان بار میبره . گفت اگه بیکاری بیا بریم بندر و قشم ؛ وقت خوبی برای خرید بود اما در آخرین لحظه منصرف شدم . حوصله سفر رو نداشتم . بهتره بگم برای این سفر باید با هزار نفر هماهنگ می کردم و حوصله این هماهنگی ( منت کشی ! ) رو نداشتم . می رفتم خوب بود هم فال و هم تماشا ! .
عید در اوج گرانی و شلوغی رفتیم قشم ، بازم کلی از مشهد ( که خودش مظهر ارزانی در ایرانه !) ارزان تر بود . الان توی دی ماه که جای خود دارد ! .
قرار شد عمو علی سر راه برگشتن چند کیلویی پرتقال " عسل " جنوب بیاره ! تا ببینیم ...
پایان
*********************************************************************