اوسنه ی کل مقسی !
به نام خدا
" اوسنه ی کل مقسی
ور سر دستم بگزی
یک نار و دو بهی
بهی را دادم به بزی
بزی به مو پسلک و داد
پسلک و دادم به زمین
زمین به مو گندم و داد
گندم و دادم به آسیاب
آسیاب به مو آردک و داد
آردک و دادم به تغار
تغار به مو خمیر و داد
خمیر و دادم به تنور
تنور به مو گلک و داد
گلک و دادم به آخوند
آخوند به مو کتاب و داد
کتاب و دادم به خدا
خدا به مو برار و داد
...
برار مو رفته به جنگ شاه قلی
شاه قلی کشته شده ، برار مو "منده " شده
آش می پزم نمی خوره ، ته دیگ ...
... "
این تصنیف ساده و کوتاه رو فقط باید با گویش خراسانی بشنوید تا زیبایی نابش رو درک کنید ؛ یک تصنیف بی آلایش کهن و البته دخترانه که سال ها پیش از زبان مادرم یا مادر بزرگم شنیده بودم ؛ آخر تصنیف و سرگذشت برادر خواننده ی تصنیف رو دقیق به خاطر ندارم که بعد از جنگ با شاه قلی و خستگی زیاد ناشی از مبارزه ، آش دوست داشته بخوره یا ته دیگ ! ...
...................................................................................................................................
اوسنه : افسانه
کل مقسی : مقس همان مگس است و " کل مقسی " به نظرم مگسی است که همراه مسافران کربلا رفته و برگشته و " کل " در گویش ما به زیارت کننده ی کربلا می گویند . فامیل و آشنا ها پدرم رو " کلباقا " خطاب می کنند . یعنی آقایی ( سیدی ) که کربلا رفته است . پدربزرگ خانمم هم " کل عباس " نام داشت .
پسلک : مدفوع توشله مانند بز و گوسفند !
گلک : gaalok ، نان گرد و کوچکی که از اضافه های خمیر باقی مانده در سفره ی خمیری تهیه می کنند و معمولا آغشته به اندکی روغن و دنبه است .
برار : borar ، برادر
منده : خسته و کوفته !
حرف " و " رو در بیشتر این تصنیف باید به ضم بخوانید .