گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه سن داره

گل رخ

اوسنه ی کل مقسی !

1393/11/3 12:40
نویسنده : بابای گل رخ
4,435 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

" اوسنه ی کل مقسی 

ور سر دستم بگزی 

یک نار و دو بهی

بهی را دادم به بزی

بزی به مو پسلک و داد

پسلک و دادم به زمین

زمین به مو گندم و داد

گندم و دادم به آسیاب

آسیاب به مو آردک و داد

آردک و دادم به تغار

تغار به مو خمیر و داد

خمیر و دادم به تنور

تنور به مو گلک و داد

گلک و دادم به آخوند

آخوند به مو کتاب و داد

کتاب و دادم به خدا

خدا به مو برار و داد

...

برار مو رفته به جنگ شاه قلی

شاه قلی کشته شده ، برار مو "منده " شده

آش می پزم نمی خوره ، ته دیگ ...

... "

این تصنیف ساده و کوتاه رو فقط باید با گویش خراسانی بشنوید تا زیبایی نابش رو درک کنید ؛ یک تصنیف بی آلایش کهن و البته دخترانه که سال ها پیش از زبان مادرم یا مادر بزرگم شنیده بودم ؛ آخر تصنیف و سرگذشت برادر خواننده ی تصنیف رو دقیق به خاطر ندارم که بعد از جنگ با شاه قلی و خستگی زیاد ناشی از مبارزه ، آش دوست داشته بخوره یا ته دیگ ! ...

...................................................................................................................................

اوسنه : افسانه

کل مقسی : مقس همان مگس است و " کل مقسی " به نظرم مگسی است که همراه مسافران کربلا رفته و برگشته و " کل " در گویش ما به زیارت کننده ی کربلا می گویند . فامیل و آشنا ها پدرم رو " کلباقا " خطاب می کنند . یعنی آقایی ( سیدی ) که کربلا رفته است . پدربزرگ خانمم هم " کل عباس " نام داشت .

پسلک : مدفوع توشله مانند بز و گوسفند !

گلک : gaalok ، نان گرد و کوچکی که از اضافه های خمیر باقی مانده در سفره ی خمیری تهیه می کنند و معمولا آغشته به اندکی روغن و دنبه است .

برار : borar ، برادر

منده : خسته و کوفته !

حرف " و " رو در بیشتر این تصنیف باید به ضم بخوانید .

پسندها (2)

نظرات (4)

مهدی شمس آبادی
7 بهمن 93 20:23
قبل از اینکه برویم سر اصل مطالب لافکی بزنیم!! آسمان گر یک سحر با من گران باشد سرش شام بیرون می روم چون آفتاب از کشورش!! همه جور گروکشی دیده بودیم و شنیده بودیم جز اینجورشو!! تو چینیت میه که مو وخته چیز نمنویسم از او چیز خوشم نامیه ؟ یعن مو نمتنم فقط کیفش ر ببرم و حرف نزنم!! چینیت میه که مو از گل خوشم نمیه !!!؟ نمدنم اینجه باید چیش گفت؟! نشنیده بودمش ، از بابام پرسیدم او هم در خاطر نداشت و البته باید یاد داشته باشی اینجور چیزها را چطور بخوانی و گمانم مجبور شده ای وقت نوشتن رعایت حال غیر خراسانیها را بکنی . چنینم می آید که از قدیمیترها "مقز" هم شنیده ام . و کربلایی را هم کل می گویند هم کلب ، پدربزرگ مادریم را تا قبل از اینکه برود حج چنین می خوانده اند : کلب حسین ملا عبدالله و بعد شده حج حسین ملا عبدالله. گفتم پدرم به یاد نداشت و تا بدانی که حافظه ی قبلهاش چگونه بوده از امروز برات میگویم: خواهرم گفت اینجا نوشته این آیه را هر کس بخواند هر ساعت که بخواهد از خواب بر می خیزد و پدر شروع کرد به خواندن آیه و گفت آیاتیست از سوره ی کهف و خواهرم در شگفت شد و گفت پس ما حافظه مان به کی برده ؟ که پدر نه گذاشت و نه برداشت و گفت : به مادرتان !! یعنی نزدیک بود سرش را به باد دهد !! گفتیمش آخر پدرجان حاضر جوابی خوب است اما قبل از ان و بهتر از ان عاقلیست!! و مادرمان در حافظه چنان بود که خاطره ای را سی سال پیش برای من گفته بود و مثلا همان را برای خواهرزاده ام می گفت و یک واوش پس و پیش نمی شد و من همیشه در عجب بودم گویی از روی کتابی دارد می خواند!! پدربزرگ پدریم هم در آنسوی هفتاد سالگی قصد کرد سوره ی الرحمن را به خاطر سپارد و سپرد. بیتی از شهریار بود که بارها به مناسبت برای پدر خوانده بودیم و حفظش نمی شد، امروز گفتیم اگر یادت بماند یک آب انگور جایزه داری و حفظش کرد: شعر من شیوه ی نقاشی توست شهریار از تو و بهزاد از من. و ه در شاه قلی تلفظ نباید بشود یعنی بنویسیم شاقلی بهترتر است . زن علیرضا نمرم ننه از زینه بالا نمرم ننه از غم خلاصم کُ ننه دشوی پلاسم ک ننه شرم ک یره از کارات !! گفتینش دی لقمه کمتر باخار دره مار مجیجنه!!
بابای گل رخ
پاسخ
شاهقلی را فقط رعایت کردم که درستش شاقلی است ! ؛ بقیه را فقط لازم است با گویش خراسانی بخوانیم . گفتم که پدرم را " کلیاقا" خطاب می کنند که همان " کلب آقا" است . این تصنیف " اوسنه ی کل مقسی " خیل قدیمی است و چون بیشتر بر زبان " عورتینه " ها جاری بوده بعید نیست که پدر شما اطلاعی از آن نداشته باشد . یک زمانی حس و حالی باشد " حوض گلاب " را هم خواهم نوشت و " اوسنه ی گاو زرد " را هم همچنین که عجیب شباهت تام و تمامی با سیندرلا دارد و به گمانم سیندرلای غربی ها تقلید نه چندان جالبی از همین اوسنه ی خراسانی باشد .
علی گلشنی فر
26 فروردین 96 18:26
سلام واقعا خوشحالم که هنوز هم داستان ها و اشعاری از شهرم فردوس وجود دارم این شعر بسیار زیبا و دل انگیز است واقعا ممنونم که این مطلب رو به اشتراک گذاشتین
یه دوست
27 آذر 97 19:07
جالب بود برام، "پسلک" و "مونده" رو ما هم داریم همینطور "کاریز" و "تغار" و خیلی کلمه‌های دیگه 😊
ایلیا
28 آذر 97 12:46
باز هم از این تصنیف‌های زیبا بنویسید. عالی بود. یاد دوران کودکی افتادم و شعرهایی که می‌خوندیم و واقعاً اکثرش معنی نداشت! مثل اتل متل توتوله!!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد