حس بد رژیم !
به نام خدا
چند روزی هست که مامان یک رژیم غذایی جدید رو شروع کرده ؛ چند روزی هم هست که برآمدگی شکم من برای بعضی ها خیلی جلب توجه می کنه ! ؛ امروز گل رخ رو بردم مدرسه ی مامان و خودم رفتم دروازه قوچان برای خرید آجیل و ظهر دوباره رفتم دنبالشان ؛ این رفت و آمد به مدرسه مامان باعث شده که چندتایی از همکاران ایشون مدعی بشوند که : " شکم شوهرت مثل شکم شوفرهای تریلی زده بیرون ! " ...
از دقایقی پیش و در هجوم صحبت های این چنینی ، خریدهای متنوع سبزی جات و صیفی جات ، صحبت های همیشگی از رژیم و لاغری ، پیام های رد و بدل شده در شبکه های اجتماعی و تکرار مکرر و موریانه گون " کالری " ، تصمیم گرفتم که رژیم بگیرم ! .
باید بیشتر به فکر حجم و نوع غذاها باشم . برای یک شروع طوفانی عکس زمینه ی رایانه رو تغییر دادم .
اول این بود :
و حالا شده این :
با قد 183 سانتی متر و وزن 89 کیلوگرم که همین الان اندازه گیری کردم ، نمی دونم چقدر بتونم وزن کم کنم ؟! همین حالا که مشغول نوشتنم شدیدا گرسنه شدم ! ؛ فکر کنم بهتر باشه که رژیم رو از فردا صبح شروع کنم ؛ فکر این که نهار فردا چی باشه هم از سرم بیرون نمیره ... رژیم گرفتن خیلی حس بدی داره ! .