فرشته نجات !
عکس بالا لحظه یک عملیات نجات واقعی رو نشون می ده . ( کیفیت عکس پایینه ؛ چون این یک عکس سراسرنما یا پانوراما بوده که برای درج در وبلاگ سایزش تغییر زیادی کرده . )
روز عید فطر ساحل محمودآباد خیلی شلوغ بود ( سمت راست عکس ) ما قسمت خلوتی از ساحل رو انتخاب کرده بودیم که سنگهای بزرگی تا لبه آب داشت . با شهاب مشغول آبتنی و عکاسی و ساخت قلعه بودیم . وقتی این عکس رو از ساحل گرفتم ، گلی بچه ای رو نشون داد و گفت :" نینی گیه " ( نی نی گریه می کنه ! ) . اینجا بود که ما متوجه دختربچه ای هم سن گلی شدیم که گریه کنان سعی می کرد از لابلای سنگ ها به طرف دیگر ساحل بره . دور و بر ما کسی نبود و جایی که ما بودیم برای یک بچه به خاطر نزدیکی به دریا ، ساحل خطرناکی به حساب می آمد . مامان گلی بچه رو بغل کرد و از مامانش پرسید ؛ اما دخترک خیلی ترسیده و از گریه زیاد ، نفس نفس می زد . بغلش کردم و به سمت جمعیت به راه افتادم . از نزدیک ترین خانواده ای که کنار ساحل نشسته بودند پرسیدم که بچه مال شماست ؟ خیلی تعجب کردند و گفتند : نه .
به سمت جمعیت به راه افتادم و به هر خانواده ای که رسیدم همین سوال رو پرسیدم . در شلوغ ترین قسمت ساحل نوجوان کم سن وسالی به طرف من دوید و رو به دختربچه به گریه افتاد و گفت : فاطمه * مامان تو رو می کشه ! . پسرک حال روحی مناسبی نداشت . بچه رو تحویلش ندادم و گفتم بریم پیش مامان و بابات . بعد از طی فاصله ای باباش هم سررسید . بنده خدا نمی تونست درست حرف بزنه . فقط به پسرش گفت : برو به مامان بگو پیداش کردیم قبل از اینکه مامانت سکته بکنه !
خلاصه کاشف به عمل آمد که دخترک با خالش و چند نفر دیگه لب دریا بوده ؛ بزرگتر ها حواسشون گرم آب بازی ؛ دخترک یواش یواش ازشون دور میشه ؛ بعد یه فاصله ای از ترس به گریه می افته ؛ هر خانواده ای لب آب فکر می کنه بچه مال خانواده بغلیه و گریه " فاطمه " رو جدی نمی گیره و به این شکل " فاطمه" فاصله زیادی با جمعیت پیدا می کنه . اما ...
گلی خانم ما حواسش خیلی جمع دوروبرشه ! راستش اگه گلی ما رو متوجه " فاطمه " نمی کرد معلوم نبود چه اتفاقی می افتاد . متاسفانه ساحل پر بود از افراد ناباب و مشکل دار . " فاطمه " گوشواره و النگوی طلا هم داشت و اگه از ما رد میشد وارد قسمت دیگه ای از ساحل شده بود که به خاطر بعد مسافت خانوادش اونجا رو نمی گشتن . باباش قبل خداحافظی گفت نیم ساعتی هست دنبالش می گردن و مادرش حال بسیار وخیمی داره که قابل درک هم بود . در برگشت تک تک خانواده هایی که در مورد بچه ازشون پرسیده بودم از والدین بچه سوال کردند و من هم ماجرا رو چند بار تعریف کردم ! توی این ماجرا دختر ما نقش فرشته نجات " فاطمه " رو داشت و با سن کمش کمک بزرگی به برگشتن فرزندی به آغوش مادرش کرد .
آخر این مطلب طولانی از والدین دختر بچه های کم سن و سال تقاضا می کنم تحت هیچ شرایطی به بچه زیورآلات طلا یا حتی بدل آویزان نکنند . چشم و هم چشمی در مورد این مسئله کودک شما را در معرض دید افراد ناباب قرار می دهد . برای " فاطمه " واقعا خدا رحم کرد .
........................................................................................................................................
* راستش اون موقع ذهنم خوب کار نمی کرد اما به نظرم اسمش فاطمه بود .