گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

گل رخ

خوش به حال روزگار !

به نام خدا بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگ های سبز بید عطر نرگس ، رقص باد نغمه ی شوق پرستوهای شاد  خلوت گرم کبوتر های مست   نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار   خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب  خوش به حال آفتاب   ای دل من گرچه در این روزگار جامه ی رنگین نمی پوشی به کام باده ی رنگین نمی نوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می باید ، تهیست !...
2 فروردين 1394

سلطان دردها

به نام خدا جمعه ، آخرین روز سال 93 رو با درد کلیه آغاز کردم ؛ گمان نکنم که در عالم پزشکی دردی شدیدتر از درد کلیه وجود داشته باشه ؛ بی جهت نیست که این درد رو " سلطان دردها " لقب داده اند . صبح جمعه رفتم بیمارستان رضوی و دو آمپول دیکلوفناک و دیازپام زدم ؛ تا برگشتن به خانه درد ساکت شد اما حمله ی اصلی سر سفره ی نهار و بعد از خوردن دومین قاشق سبزی پلو ماهی شروع شد ! . " سلطان دردها " قابل توصیف نیست ! ؛ دل پیچه ی شدید ، حالت تهوع و درد وحشتناک پهلوها ... ؛ عصر جمعه دوباره رفتم بیمارستان رضوی و دو آمپول مرفین و سه آمپول " ناشناس " دیگه تزریق کردم اما سلطان رهایم نکرد ؛ پرستارهای اورژانس بیمارستان رضوی و متخص...
2 فروردين 1394

صدای پای بهار

به نام خدا این که از لابلای صفحات کتاب های درسی ، مطلبی پیدا کنیم که بیشترین قرابت و نزدیکی رو با اوضاع و احوال و شخصیت های خانواده داشته باشه ، بسیار جالبه و دلنشینه ! ؛ مطلب زیر رو بخونید :   چند شب قبل ، شهاب مشغول نوشتن مشق بود و مامان هم طبق معمول به کمکش شتافته ! ؛ به محض شنیدن کلمه ی " شهاب " از لابلای کلماتی که مامان به شهاب دیکته می کرد ، گوشم تیز شد و پرسیدم که کجای کتاب از " شهاب "نام و نشانی آمده است و درس بسیار جالب بالا رو نشانم دادند . خیلی جالب بود که شخصیت های این درس ( بدون هیچ اغراقی ! ) این همه به شخصیت های خانواده ی ما نزدیک باشند ! ؛ دختری ( که ما مسلم می دانیم اس...
21 اسفند 1393

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

به نام خدا عکس بالا رو چند دقیقه ی پیش از یاس های رازقی توی بالکن گرفتم . گلدان ها پر از غنچه های یاس شده و نه یکباره که روزی 2 یا 3 گل می شکفند ؛ اونم توی زمستان و در فاصله ی کمی از سوز سرمایی که بیرون در جریانه ؛ خدایا ! ... این بوی دل انگیز یاس رازقی " قند مکرر " شده است ؛ غنچه ها برای اولین بار در غروب باز می شوند و نمی تونید تصور کنید که چه عطری دارند ! . تمام شب عطرشون توی دماغ منه ؛ غوطه ور در بوی یاس می خوابم و بیدار میشم ؛ جای خوابم رو بردم کنار بالکن ! ؛ این گیاه فوق العاده است ؛ فقط گل محمدی می تونه باهاش رقابت کنه ؛ با این تفاوت بزرگ که گل محمدی غیر از اردیبهشت در بقیه ی ایام سال بوته ی بزرگ و بی حاصلی به حسا...
10 اسفند 1393

گل رخ خانوم کت شلواری !

به نام خدا این روزها کار گل رخ شده پال پال * کردن کمدها ، چمدان ها و کارتون های جاسازی شده در قفسه های دور از دسترس و پیدا کردن اسباب بازی های قدیمی شهاب ، لباس های خردسالی شهاب و بعضی یادگاری های قدیمی دیگه ؛ چند روز پیش ، کت شلواری رو کشف کرد که تابستان 87 برای شهاب خریده بودیم ؛ بلافاصله خواست که کت شلوار رو بپوشه و الان چند روزی هست که موقع رفتن به خونه دوستش پرنیان ، باید کت شلوار بپوشه و با لباس رسمی به دوستش سر بزنه ! ... البته بر خلاف بسیاری از اسباب بازی های قدیمی ، شهاب تعلق خاطری به این کت شلوار نداره و اعتراض های خونبار در این مورد در جریان نیست ! . این هم عکسی از آخرین " میکاپ " گ...
5 اسفند 1393

یاد ایامی که یادم نمی یاد !

به نام خدا قبلا نوشته بودم که دست های بزرگ ، زمخت و گرم باباآقا ، یکی از آشناترین ، دیرپاترین و پررنگ ترین نوستالژی های دوران کودکی منه ؛ امروز عکسی پیدا کردم مربوط به تابستان 59 ، در سفری به مشهد که هر ساله انجام می شد ؛ همراه با باباآقا ، مادرم و عباس که البته اسمش اون روزها هنوز " سید محمود رضا " بود ! ... ؛ دیداری از آرامگاه فردوسی و طوس و عکس هایی که عکاسی دوره گرد گرفته است .   من دو سال و نیم سن دارم و عباس هم حدود یک سال و خرده ای ( علی و محمد هنوز نبوده اند ! ) ؛ با کفش هایی پلاستیکی که اون روزها مد بوده ! و خیلی از هم نسل های ما به پا کرده اند ؛ شلواری مشکی با خطوط سفید که مشهورترین و مقبول ترین طر...
5 اسفند 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد