جنجال یک شکلات !
به نام خدا
هفته ی گذشته ، وقتی گل رخ لجبازی می کرد و حاضر نبود لباس بپوشه تا بریم مدرسه ی شهاب ؛ با ترفندی ساده ، شکلاتی تخم مرغی از گوشش درآوردم ! .
شهاب که کوچکتر بود این کار رو زیاد انجام می دادم ؛ به این ترتیب که با حرف زدن حواسش رو پرت می کردم و دستم رو به گوشش می کشیدم و با نشان دادن شکلات یا خوراکی دیگه ای ، مدعی می شدم که از گوشش درآمده ! ... .
راستش خیلی از ترفند هایی که برای شهاب به کار می بردم رو از خاطر برده ام ؛ بهتره بعضی وقت ها ، این جا بنویسمشون تا یادم بمونه ؛ مثل همین ترفند شکلات که برای گل رخ جواب داد اما به خاطر ویژگی های خاص روحی و شخصیتی گل رخ کمی پشیمانم کرد ! .
اول گفتم که : وایستا ببینم ... فکر کنم یه پرنده توی گوشت تخم گذاشته ! ... نه ... این که تخم پرنده نیست .... بذار بگیرمش .... آهان ... گرفتمش .... این که یه شکلاته ... ببین توی گوش تو بود ... .
خلاصه دفعه ی اول خوب جواب داد و گل رخ هم با خوشحالی آماده شد تا بریم بیرون ؛ اما ... از خود مدرسه ی شهاب شروع کرد به گیر دادن : " گوشم رو ببین ... شکلات دیگه ای در بیار ... ببین توی این گوش دیگم شکلاتی نیست ؟! ... توی موها مو هم ببین ... شاید شکلاتم رفته اونجا ... چرا شکلات از توی گوشم در نمیاری ؟! ... من دوست دارم ... زود باش دیگه !!! و ... " .
خلاصه بیچاره شدم بس که شکلات از توی گوشش درآوردم ! ؛ جالب این که اگه از اون شکلات های تخم مرغی نباشه مدعی میشه : " این شکلات که مال گوش من نیست ! ، مال داداشه ، از اون شکلاتای خوب دربیار ! " .
دیروز رفتم از اون " شکلاتای خوب " خریدم ؛ کیلویی 25 هزار تومن ! ؛ دم به لحظه هم با اصرار گل رخ برای در آوردن شکلات از توی گوشش مواجهم ! . نمی دونم سرکارم یا واقعا گلی باور داره که توی گوشش شکلات هست ؟!!
طفلی " شهابکم " خیلی پسر قانع و ساده ایه ؛ کوچیک که بود اگه شکلات یا هر خوراکی دیگه ای از گوشش در می آوردم ، خوشحال می شد و خودش اصراری نداشت اما گل رخ فرصت طلب و طمع کاره ! ؛ هر چیزی رو هم نمی خواد ، فقط " شکلاتای خوب " ! .
شهاب یک جورایی خصوصیات مادرش رو داره و گل رخ هم که احتمالا به من رفته ! ... .