گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

گل رخ

شروع شلوغ ماه مهر ! ( 2 )

1393/7/19 20:47
نویسنده : بابای گل رخ
2,309 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا 

نزدیک به سه هفته از شروع مهر گذشته ؛ این سه هفته خیلی سرمون شلوغ بود ؛ اما حالا کارها افتاد روی روال همیشگی ...

دوم :

مثل یک خانواده سنجابی ! این چند هفته به جمع آوری آذوقه برای روزهای سرد زمستان گذشت . کلی سبزی برای آش و سوپ و قرمه سبزی خشک کردیم ؛ سیر ترشی ، شور ساده و شور گوجه فرنگی  درست کردیم ؛ رفتیم میدان بار نوغان و آلو خریدیم و خشک کردیم :

سوم : 

معلم امسال شهاب ، خانم جوانشیر ، جلسه ای برگزار کرد و روش تدریسش رو گفت ، اینقدر شرح و تفسیر و جزئیات داشت که سردرد شدم ! ؛ به خانم معلم هم گفتم که خوب بود تمام این مطالب رو روی کاغذی می نوشتید و تحویل ما می دادید ؛ خانم جوانشیر علاقه خاصی به گل و گیاه دارند و اول سال از بچه ها خواسته بودند که هر کدام گلدان گلی به کلاس ببرند ؛ من هم دو تا گلدان خوب برای شهاب بردم مدرسه ؛ بچه ها گلدان ها رو وسط کلاس چیده اند و فضای کلاس خیلی جالب شده . نیمکت های بچه ها هم دور تا دور کلاس مرتب شده است .

چهارم :

با کم شدن مشغله های کاری ، به فکر پیدا کردن و پرورش یک نوع دیگه از یاس رازقی افتادم . یاس رازقی عمامه ای :

یک گل فوق العاده جذاب و خوشبو ؛ فکر کنم بزرگترین و معطرترین یاس دنیا باشه ؛  توی نمایشگاه گل و گیاه امسال یک بوته دیدم اما غرفه دار گفت که برای تماشا است و قصد فروش نداره ؛ یادم رفت که ازش نشانی بگیرم و سر فرصت برای خرید قلمه یا گیاه جوان برم پیشش . امروز رفتم بازار گل فتح آباد ، همه جور گل و گیاه مصنوعی بود اما تنوع گیاهان طبیعی خیلی پایین بود و دور از انتظار هم نبود که کسی یاس عمامه ای نداشته باشه . در هر صورت دنبالشم ...

پسندها (1)

نظرات (2)

مهدی شمس آبادی
20 مهر 93 17:43
ای تمام عاشقانت بی قرار ای تمام بی قراران عاشقت دور و بر شما چه غوغایی باید باشه ! عید غدیر و اینهمه سید ! اول از گل رخ شروع می کنیم ، بعد می رسیم به بابا آقا و اون یکی بابا ، بعدشم نوبت مامان شهاب ایناست ، حالا نوبته شهابه و بالاخره انگار شهرآشوب من ! و میمونی که چطور مبارکا بگی !! یه بیت از حافظ رو تقدیم می کنم و اصلا برو تموم این غزل رو بخون و حظشو ببر: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت ... و بیت منظور : رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت. تا همیشه سرخوش باشید و مولایی.
بابای گل رخ
پاسخ
این ایام عید غدیر ما همیشه شیرینی و شکلات و آجیل و میوه و عیدی تهیه می کنیم اما دریغ از یک مهمان ! آخر روز هم خودمون دخل تمام خوراکی ها رو میاریم ! . فامیل ما مملو از سید است و تا زمانی که مسن تر ها و بزرگ تر ها باشند کسی به ما سری نمی زند ! . این هم از شانس ماست !
ایلیا
27 آذر 97 21:42
خدا قوت و خسته نباشید. 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد