گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

گل رخ

قبل عید ، عید ، بعد از عید

به نام خدا  اول :  برای پیراهن عید گل رخ کلی دردسر داشتیم . چندین بازار رفتیم تا آخر سر سارافون گلی رو از مغازه ای نزدیک خانه بگیریم . این گلی و اولین پوشیدن لباس عید :             بعد هم که فهمیدیم لباسش زیادی ساده است رفتیم پاساژجواد و نگین برای روی لباس خریدیم . مامانش دو شب وقت گذاشت و روی لباس " کار دست " انجام داد تا بشه این :         دوم :  امسال تعطیلات نوروزی فقط یک کار کردیم ؛ اول فروردین رفتیم فردوس و چهاردهم فروردین برگشتیم مشهد . نه مسافرتی نه تفریحی ... عمو ممد و خانمش 7 فروردین و خاله نرگس و آقاش 8 ف...
22 فروردين 1393

نوستالژی 2

به نام خدا بازی های ما :  بچه که بودیم بازی های پرتحرک و جذابی داشتیم . همیشه خدا توی کوچه مشغول بودیم ؛ روزهای تعطیلات نوروزی گردو بازی می کردیم . نه فقط محله ما ، توی تمام شهر هرجا قطعه زمین خاکی کوچکی بود ، جمع کثیری از بچه ها در سنین مختلف مشغول گردو بازی بودند ؛ بسته به سن ، گروه های مختلفی تشکیل می شد و در یک نگاه می تونستی جا و گروه خودت رو پیدا کنی ! . گردو بازی مختص عید بود و در باقی ایام سال کسی گردو بازی نمی کرد چون برای هر فصلی بازی و تحرکی داشتیم ؛ گل کوچیک ، الک دولک ، هفت سنگ ، قایم موشک و بادبادک بازی ؛ مثل یک بیماری مسری از گوشه ای از شهر شروع می شد و بعد چند روز همه بچه های شهر همون بازی رو ادامه می دادند....
10 اسفند 1392

نوستالژی 1

به نام خدا  نوستالژی  (Nostalgia)،  خاطره‌انگیز  یا  یادمانه  یا  دریغ نگاشت  را می‌توان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیت‌های گذشته ، تعریف کرد. معنی دیگر نوستالژی دلتنگی شدید برای زادگاه‌ است. واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد ، نوستالژی را شکلی از دلتنگی که ناشی از دوری طولانی از زادگاه‌ است ؛ تعریف کرده‌است.  چند وقتی هست فکرم مشغول نوستالژی شده ! این که برای بچه های ما چه چیزهایی نوستالژی میشه ! . اصلا وقتی بزرگ بشن  موضوعی از گذشته خواهند داشت که براشون خاطره انگیز باشه ؟ چون فکر میکنم ( و این فکر رو همه تایید م...
5 اسفند 1392

مشغله کاری !

به نام خدا  این روزها به قدری مشغله کاریم زیاد شده که فرصت به روز کردن وبلاگ گل رخ رو ندارم ! . البته بهتر بود بنویسم " مشغله بیکاری " !  * دختر عموی گلی ( دختر عمو عباس ) " آیدا " نزدیک یک ماهه متولد شده ؛ کپی برابر اصل علیرضا ! ؛ فرصت شد عکسش رو اینجا میذارم .  * هفته قبل مشهد روزهای خیلی سردی رو پشت سر گذاشت . دما هوا یک شب تا 24 درجه زیر صفر هم رسید ؛ شهاب و مامانش تمام هفته قبل تعطیل بودند . 
20 بهمن 1392

گل زمستان

به نام خدا  اول : دیشب گل رخ روی یک " تخته سفید " کهنه و قدیمی با یک ماژیک سبز نقاشی زیر رو می کشید که ازش عکس گرفتم ؛ کلی هم در جزئیات دقت به خرج داده بود ! . هر از گاهی به نقاشی نگاه می کرد و بعد از تفکری خاص ! یک جای بخصوص رو پر رنگ تر می کرد .  من که از سبک کارش سر در نیاوردم ؛ احتمالا باید سبک "  پُست‌امپرسیونیسم " باشه !      خاطره این نقاشی رو فقط با عکس میشه زنده نگه داشت !   ********************************************************************   دوم :  جشن تولد من با حضور عمو عباس و خانواده و " منان " به عنوان میهمان ویژه برگزار شد . اینم کیک تولد که به خاطر...
7 دی 1392

چند مطلب غیر مرتبط !

به نام خدا    اول : در چند روز آینده قراره دختر عمو عباس به دنیا بیاد . هنوز اسمی نداره ، عمو عباس از سایت ثبت احوال فراوانی اسم ها ی چند سال گذشته رو گرفته و در حال تصمیم گیری است ! بهش میگم چیکار به فراوانی اسامی داری ! هر اسمی که به نظر خودت و خانمت قشنگ بود انتخاب کن دیگه !   فعلا که فراوانی اسم دختر ها روی " ستایش " افتاده ! . تابستون در محوطه بازی هر پارکی که می رفتیم پنجاه تا " ستایش " بازی می کردن ! ( از صدا زدن بچه ها توسط والدین می شد تشخیص داد . ) خوب شد صدا و سیما یک سریال ساخت وگرنه خیلی از مردم اسمی برای بچه هاشون نداشتن بذارن ! .    چند شب پیش توی سایت ثبت احوال فراوانی اسامی رو با عمو ...
4 دی 1392

یلدا

به نام خدا  امشب یلدا است و ما هم آماده شدیم !  بچه که بودیم یلدا یا همون شب چله برای ما بچه ها فقط یک معنی داشت : بابام ( باباآقای فعلی ) چند تا هندوانه می ذاشت روی کرسی ( البته نه از این هندوانه های خوش آب و رنگ امروزی که چند روز قبل توی چابهار یا بندر جاسک یا ... از بوته چیده شدن تا سفره یلدای ایرانی ها برقرار باشه بلکه هندوانه هایی که مهر چیده شده و با ذوق بابا توی تاریکی انبار باغ  لای کاه سالم مونده بودن تا شب چله بخوریم . ) هندوانه ها همیشه کم اب و زیادی رسیده بودن و البته اون موقع همین هم نصیب خیلی ها نمیشد . نه این که گرون باشه بلکه اصلا توی میوه فروشی های شهر کوچک ما نبود و فقط آدم های با ذوقی مثل بابا چند تایی ر...
30 آذر 1392

این همه تفاوت !

به نام خدا  " بچه ها با هم تفاوت دارن " . این جمله رو من کاملا قبول دارم اما چیزی که متعجبم کرده شدت این تفاوت هاست .   شهاب ؛ پسرم هیچ وقت دروغ نمیگه . یعنی اگه مطمئن باشه که با دروغ گفتن مشکلش حل میشه باز هم دروغ نمیگه . بهتره بگم بلد نیست دروغ بگه و این خصلت خیلی خیلی خوبیه چون کار من و مادرش رو خیلی راحت کرده . وقتی خبری رو از مدرسه میاره ( البته کم پیش میاد که خبر بیاره چون بر خلاف من و مادرش بسیار بچه دهن قرصیه ! ) مطمئن هستیم حرفی رو که میزنه حقیقت داره و این موضوع در تصمیم گیری ما نقش مهمی داره . زیاد دیدیم والدینی رو که بر اساس حرف های دور از واقعیت بچه هاشون تصمیماتی میگیرن که در نهایت به ضرر خود بچه تمام میشه .&n...
21 آذر 1392

رب 2

به نام خدا  توی پست قبلی یادم رفت بنویسم ، امسال رب انار هم درست کردیم ؛ خورشت فسنجان غذای مورد علاقه منه   و خب اصلی ترین ماده اولیه این غذا رب انار مرغوبه !    راستش  توی یه پاییزی ، چند سال پیش رفته بودم باغ بابا آقا . کمک کردم که باباآقا انارهای خراب رو که کارگرها توی باغ ریخته بودن جمع کنه . بعدش با " بیل !!! " انار ها رو ریختیم عقب وانت و بردیم کارخانه تولید رب انار . چشمتون روز بد نبینه ، توی کارخانه انار های پوسیده و کرم زده رو فقط یه گربه شو می کردند و چند تا کارگر قسمت های خیلی ضایع رو جدا می کردن ، بعدش همه این  میوه ها با پوست و پوسیدگی و کرم هایی که فراوان از زیر دست کارگر ها رد شده بود...
11 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد