گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

گل رخ

گل رخ خانوم کت شلواری !

به نام خدا این روزها کار گل رخ شده پال پال * کردن کمدها ، چمدان ها و کارتون های جاسازی شده در قفسه های دور از دسترس و پیدا کردن اسباب بازی های قدیمی شهاب ، لباس های خردسالی شهاب و بعضی یادگاری های قدیمی دیگه ؛ چند روز پیش ، کت شلواری رو کشف کرد که تابستان 87 برای شهاب خریده بودیم ؛ بلافاصله خواست که کت شلوار رو بپوشه و الان چند روزی هست که موقع رفتن به خونه دوستش پرنیان ، باید کت شلوار بپوشه و با لباس رسمی به دوستش سر بزنه ! ... البته بر خلاف بسیاری از اسباب بازی های قدیمی ، شهاب تعلق خاطری به این کت شلوار نداره و اعتراض های خونبار در این مورد در جریان نیست ! . این هم عکسی از آخرین " میکاپ " گ...
5 اسفند 1393

یاد ایامی که یادم نمی یاد !

به نام خدا قبلا نوشته بودم که دست های بزرگ ، زمخت و گرم باباآقا ، یکی از آشناترین ، دیرپاترین و پررنگ ترین نوستالژی های دوران کودکی منه ؛ امروز عکسی پیدا کردم مربوط به تابستان 59 ، در سفری به مشهد که هر ساله انجام می شد ؛ همراه با باباآقا ، مادرم و عباس که البته اسمش اون روزها هنوز " سید محمود رضا " بود ! ... ؛ دیداری از آرامگاه فردوسی و طوس و عکس هایی که عکاسی دوره گرد گرفته است .   من دو سال و نیم سن دارم و عباس هم حدود یک سال و خرده ای ( علی و محمد هنوز نبوده اند ! ) ؛ با کفش هایی پلاستیکی که اون روزها مد بوده ! و خیلی از هم نسل های ما به پا کرده اند ؛ شلواری مشکی با خطوط سفید که مشهورترین و مقبول ترین طر...
5 اسفند 1393

نیمرو

به نام خدا چند وقت پیش ، یکی از همکارها با مشاهده ی وبلاگ و " تاس کباب " ، متعجب شده بود که من مگه چقدر وقت اضافه دارم که فرصت " راست کردن " تاس کباب هم برام پیش میاد ؟! گفتم : اتفاقا تاس کباب غذای خیلی راحت و کم زحمت و ساده ای به حساب میاد . گفت : من که سال هاست از این غذاها نخوردم ! . توضیح داد که خودش و خانمش دانشجوی دکترا هستند و یک فرزند دارند ؛ صبح ها قبل از رفتن سر کار ، خانمش کمی برنج هندی رو می ریزه داخل پلوپز آرام پز تا برای ظهر آماده باشه ؛ ظهر موقع برگشتن از سر کار ، از آشپزخانه ای چند سیخ کباب یا ظرفی خورشت تهیه می کنند و همراه با برنج صرف می کنند ؛ بعضی اوقات هم کنسرو ماهی تن را تنگ برنج ها گذاشته و...
27 بهمن 1393

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش ...

به نام خدا اول : بعد از اون ماجرای مشاهده ی شکم و تشبیه شدن به رانندگان تریلی و " حس بد رژیم " ، چند روزی قصد کردم که رژیم لاغری بگیرم و ... نشد ! ؛ توی این دوره ی فراق ( یا شاید فراغ ! ) ، کمی به اعتماد به نفسم پر و بال دادم و در نهایت کشف کردم که داشتن " شکم " در کل چیز چندان بدی هم نیست ! . این منم ، در نقش یک راننده ی تریلی ! : خرداد که با عباس و علی می رفتیم بندرعباس ، این عکس رو کنار باغ های پسته ی راور و مجاور یک چاه موتور کشاورزی گرفتیم . شب قبلش در " دیگ رستم " ، من داخل کابین تریلی خوابیدم و عباس و علی ، " آواز خوانان و شلنگ اندازان " ، در عقب کیسه های سنگ آهن و انتهای...
26 بهمن 1393

حس بد رژیم !

به نام خدا چند روزی هست که مامان یک رژیم غذایی جدید رو شروع کرده ؛ چند روزی هم هست که برآمدگی شکم من برای بعضی ها خیلی جلب توجه می کنه ! ؛ امروز گل رخ رو بردم مدرسه ی مامان و خودم رفتم دروازه قوچان برای خرید آجیل و ظهر دوباره رفتم دنبالشان ؛ این رفت و آمد به مدرسه مامان باعث شده که چندتایی از همکاران ایشون مدعی بشوند که : " شکم شوهرت مثل شکم شوفرهای تریلی زده بیرون ! " ... از دقایقی پیش و در هجوم صحبت های این چنینی ، خریدهای متنوع سبزی جات و صیفی جات ، صحبت های همیشگی از رژیم و لاغری ، پیام های رد و بدل شده در شبکه های اجتماعی و تکرار مکرر و موریانه گون " کالری " ، تصمیم گرفتم که رژیم بگیرم ! . باید بیشتر به فکر ...
6 بهمن 1393

بی نام و نشان

به نام خدا در جمعه ای که گذشت ، ساعت 30 دقیقه ی بامداد ، ملک عبدالله پادشاه 90 ساله ی عربستان از دنیا رفت و پیکرش را بلافاصله بعد از برگزاری نماز جمعه ، بدون هیچ تشریفاتی در قبرستان عمومی ریاض و در قبری بی نام و نشان به خاک سپردند . این تنها شدن ناگهانی ، این دست کشیدن بی مقدمه از همه چیز و همه کس ، این که در گوری بی نام و نشان دفن شوی و همه ی آشنایانت تو را از خاطر ببرند ، این که یکباره فقط خودت باشی و اعمالت و خدا ، برای من خیلی خیلی رعب آور است . سنگدلی عرب ها رو درک نمی کنم ! ؛ شلغم که زیر خاک نمی کنید ؛ طرف از لحظه ی تولد شاهزاده ای در کشور بوده ؛ 20 سال کشور رو اداره کرده ؛ 10 سال رسما پادشاه بوده ؛ کلی برادر ، خواهر ، هم...
5 بهمن 1393

اوسنه ی کل مقسی !

به نام خدا " اوسنه ی کل مقسی  ور سر دستم بگزی  یک نار و دو بهی بهی را دادم به بزی بزی به مو پسلک و داد پسلک و دادم به زمین زمین به مو گندم و داد گندم و دادم به آسیاب آسیاب به مو آردک و داد آردک و دادم به تغار تغار به مو خمیر و داد خمیر و دادم به تنور تنور به مو گلک و داد گلک و دادم به آخوند آخوند به مو کتاب و داد کتاب و دادم به خدا خدا به مو برار و داد ... برار مو رفته به جنگ شاه قلی شاه قلی کشته شده ، برار مو "منده " شده آش می پزم نمی خوره ، ته دیگ ... ... " این تصنیف ساده و کوتاه رو فقط باید با گویش خراسانی بشنوید تا زیبایی نابش رو درک کنید ؛...
3 بهمن 1393

یاس در زمستان

 نام خدا برای کسایی که مثل من از بینی دنیا رو می بینند ، یک گلدان یاس رازقی حکم آب حیات رو داره ! ؛ امروز با وجود همرفتی گرما ، که به سمت بیرون جریان داره ، متوجه عطر خوشایند یاس شدم که از بالکن به مشام می رسید و با بوییدن و دنبال کردن رد این رایحه ، متوجه شدم که در عین شگفتی یکی از گلدان های رازقی به گل نشسته ! . معمول یاس رازقی ، گل دادن از فروردین تا شهریوره و به گل نشستن این گیاه در میانه ی زمستان خیلی خیلی جالبه ! ، باز هم تاکید می کنم که این حس و حال گل دادن یک رازقی به کسایی فاز مثبت میده که دنیا رو بو می کشند ! ؛ عطر و رایحه ی این گل فوق العاده دل انگیزه . یک جادوی خاص توی این رایحه هست که نمیشه بیانش کرد و نوشت ؛ ...
3 بهمن 1393

معجون زمستان

به نام خدا عکس بالا ، باباآقا رو در بهار 57 و داخل یک مزرعه ی خشخاش نشان میده . قبل از انقلاب در مناطق زیادی از ایران خشخاش می کاشته اند . گیاه خشخاش نیاز کمی به آب و نگهداری داشته و سود زیادی از  کاشتنش نصیب کشاورزان می شده است ؛ غیر از دانه های رسیده ، تمام گیاه و شیرابه ی جریان یافته در اندام هایش شدیدا سمی است و به خاطر مواد مخدر متنوعی که از این گیاه استحصال می شود ، تجارت و کاشتش در تمام دنیا ( غیر از افغانستان ) تحت کنترل شدیدی است . در جنوب خراسان ، برای شب های بلند زمستان ، از دانه های خشخاش همراه با چند ماده ی دیگر معجونی خوشمزه و مقوی " راست می کنند " که عجیب مورد توجه بچه ها قرار می گیرد . مواد مورد نیا...
30 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد